بهوايى بهوايى: شِفاءٌ اى مردمان بدرستى كه آمد شما را پندى از پروردگار شما بهوائى (آسايشى) مر آنچه را (كه هست) در سينهها يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ (يونس 57) واژه بهوايى، بهوانى، بهوائى در فرهنگهاى در دسترس ديده نشد اين واژه در برابر واژه شَفا* آمده است. در كتاب ترجمه و قصههاى قرآن به صورت بهوانى و بهوائى چندين بار به كار رفته است: «و يارى دهد شما را بريشان و شفا [بهوانى] دهد دلهاى گروهى از برويدگان» (ترجمه و قصههاى قرآن، ص 323) «بيرون مىآيد از شكمهاى آن آشاميدنى فادوا رنگ آن دران [انگبين] شفاء [بهوائى] است مردمان را» (ترجمه و قصههاى قرآن، ص 521) و-: ص 369 و 541 و 1003 و 1278. در ترجمه تفسير طبرى (ص 603) واژه به رانى در برابر شفاء آمده، كه بايد همان بهوانى يا بهوائى باشد. اين واژه را مىتوان از دو بخش به+ وايى از مصدر وايستن يا به+ وانى از مصدر باندن (بسنجيد با: باغبان، نگهبان، پاسبان) دانست. بوبش بوبش: الْهُدْهُدَ پس گفت چيست (چه بود است) مرا كه نمىبينم (آن) بوبش (شانهسر) فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ (نمل 20) واژه بوبش در فرهنگهاى در دسترس ديده نشد. شانهسر و شانهسرك و بوبو و پوپك و پوپوك نامهاى ديگرى است براى هدهد، در ترجمههاى قرآن واژههاى ديگرى را هم در برابر هدهد آوردهاند: «پس گفت چه بودست مرا كه نمىبينم بابوش را» (قرآن 999، آستان قدس، نمل 20) «پس گفت چه بودست مرا كه نمىبينم بوب جيش را» (قرآن 1089، آستان قدس، نمل 20) «گفت چه بودست مرا كه نمىبينم بوبوتش را» (قرآن 704، آستان قدس، نمل 20)