پاداشت پاداشت: ثَواباً انجات پادشاهى مر خداى راست سزا او بهتر است پاداشت. هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً (كهف 44) پاداشت كاربردى ديگر است از واژه پاداش يا پاداشن كه در متون فارسى نمونههاى بسيار دارد: جفا باشد به عشق اندر بتر زين كه پاداشن دهى مهر مرا كين
(ويس و رامين، ص 387) در نوشتههاى فارسى داش و داشن هم در معنى پاداش و پاداشن و پاداشت به كار رفته است: هميشه داش ازو شاكرست و زر به گله ازانكه كرده مر اين را عزيز و آن را خوار
(ديوان عنصرى، ص 309) بدين رنج و بدين گفتار نيكو ترا داشن دهاد ايزد به مينو
(ويس و رامين، ص 156) نپذرفت ايچ داشن دايه از رام بدو گفت اى شه فرخنده بركام
توى چشم مرا خورشيد روشن مرا ديدار تو بايد نه داشن
(ويس و رامين، ص 157) چنين به نظر مىرسد كه پا- در پاداش يا پاداشت در جاى پيشوندى براى داش و داشن را دارد. داشاد در معنى پاداش و گاه با اندك گشايش معنايى، واژه ديگرى است كه به نظر مىرسد از هم نشينى داش با پسوند- اد ساخت گرفته است. خواستم با نياز و داشادش پدر اينجا به من فرستادش
(ديوان عنصرى، ص 343) داش و داشاد هر دو در معنى پاداش است و پسوند- اد ظاهرا تفاوت معنايى ويژهاى براى واژه داشاد درست نكرده است. براى نمونههايى از كاربرد پاداشت-: ترجمه تفسير طبرى، ص 417 و 902 و 928. پاداشت دادن پاداشت داد ايشان را: أَثابَهُمْ