در قرآن قدس در برابر برگرفتههاى عبادت واژه برستون كردن را مىبينيم ص 167 و 326 و 336. نمونههايى از واژه خستو: به هستيش بايد كه خستو شوى ز گفتار بىكار يك سو شوى
(شاهنامه، ج 1، ص 12) به هستيش خستو شدى از نخست يكييش زان پس بدانى درست
(گرشاسب نامه، ص 402)-: شاعران بىديوان، ص 89؛ گرشاسب نامه، ص 30؛ ويس و رامين، ص 116؛ ترجمه مقامات حريرى، ص 4 و 15 و 64. اما در ترجمههاى قرآنى در برابر برگرفتههاى جحد و انكار واژههاى وى ستو و وى ستود شدن و بىستو و بىستود شدن را آوردهاند. خسر خسرى: صِهْراً و او آنى كه آفريد از آب مردمى پس كرد او را پيوند خويشى و خسرى وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً (فرقان 54) واژه خسر به معنى پدر زن و گاه مادر زن و خوش يا خشو يا خوشو در معنى مادر زن در نوشتههاى كهن و قديم و پارهاى از نوشتههاى امروز به كار مىرود اين واژهها هنوز در خراسان و شمارى ديگر از حوزههاى زبان فارسى زنده است واژه خسر به صورت خسور و خسرو و خورسو در متون فارسى آمده است: به تنزيل از خسر ره جوى و، تأويل ز فرزندان او يابىّ و داماد
(ديوان ناصر خسرو، ص 62) خواجه على طرسوسى خسر شيخ ما بود (اسرار التوحيد، ج 1، ص 216) مفخر جمله انبيا او بود خسر مير مرتضى او بود
(حديقة الحقيقة، ص 214) درو خرّم و يوگان و خسوران عروسان دختران داماد پوران