«راست گفتهاند: دشمنى خسرو و زن پسر چون دشمنى موش و گربه است» (سندبادنامه، ص 214) «و خورسوان شما يعنى مادزان زنان شما» (كشف الاسرار، ج 2، 455) خندستان خندستانى: هُزُواً و چون بينند ترا اى محمّد نگيرند ترا مگر فسوس (و خندستانى). وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً (فرقان 41) خندستانى در لغت به معنى افسوس و مسخره است اين واژه در همه حوزههاى زبانى فارسى كاربرد ندارد اما در اين ترجمه تفسير فراوان آمده است. بيشترين كاربرد اين واژه در ترجمه و قصههاست و در هيچ يك از نوشتههاى فارسى نثر و نظم، اين تعبير بدان اندازه به كار نرفته است كه در ترجمه و قصههاى قرآن. «چون بشنويد نشانهاى خداى، و يستود شوند بدان و خندستانى كنند بدان» (ترجمه و قصههاى قرآن، ص 151) «آن كسها كه گرفتهاند دين و ديانتشان را بىهودى و بازى و خندستانى و مسخرگى» (تفسير شنقشى، ص 180) «گفتند مىگيرى ما را به خندستانى، گفت: پناه مىدهم به خداى كه باشم از جمله نادانان (تفسير ابو الفتوح، ج 2، ص 1) خيزآب خيزآب: الْمَوْجُ و آمد ايشان را خيزآب از هر جايى (و هر سويى) وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ (يونس 22) در ترجمههاى قرآنى در برابر لغت موجواژههاى گوناگونى را نشاندهاند كه از آن جمله است: آشوب دريا: «در دريايى مغ بسيار آب فرو پوشدش شورش دريا از زبر وى آشوب دريا» (قرآن 999، آستان قدس، نور 40)