شورش دريا: «در درياى مغ بسيار آب فرو پوشدش شورش دريا از زبر وى آشوب دريا» (قرآن 999، آستان قدس، نور 40) نرآب، نره آب: «برآيد موجى كه بپوشد آن دريا را، و موج نره آب باشد» (تفسير قرآن مجيد (كمبريج)، ج 1، ص 244) «و موج نره آب باشد هر چه از آب بلندتر شود آن موج است (تفسير قرآن مجيد (كمبريج)، ج 1، ص 501) هنگ: «يا چون تاريكىها اندر درياى مغ بپوشيد مر او را هنگ يعنى موج از بر وى هنگ» (ترجمه تفسير طبرى، ص 1118) خيزآب خيزآب: مَوْجٍ و آن (كشتى) مىرود (برد) با ايشان (را) در خيزآب همچون كوهها وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ (هود 42) درخش درخش: الْبَرْقَ و از نشانهاى (قدرت) اوست كه مىنمايد شما را (آن) درخش بيمى (و ترسى) و اميدى (به باران) وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً (روم 24) درخش در برابر برق است و به اين معنى در نوشتههاى فارسى فراوان به كار رفته است: درخش ار نخندد به وقت بهار همانا نگريد چنين ابر زار
(شرح احوال رودكى، ص 542) مقرعه زن گشت رعد، مقرعه او درخش غاشيهكش گشت باد غاشيه او ديم
(ديوان منوچهرى، ص 59) «درخش آتش در جهان مىزد و رعد ولوله در آسمان و زلزله در زمين مىافگند» (سندبادنامه، ص 97)