«و بو الحسن چنانكه جوابهاى زفت او بودى گفت ...» (بيهقى، ص 69) «قائد مر او را جوابى چند زفتتر باز داد ...» (بيهقى، ص 411) ستمبه ستمبه: مارِدٍ و نگاه داشتى از هر ديوى ستمبه وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ (صافات 7) اين واژه بيشتر صفت ديو است كه در ترجمههاى قرآن در برابر مريد، مارد به معنى تند و درشت و سركش و عصيانگر و سخت و خشمگين آمده است؛ دگرگونى آوايى م/ ن در فارسى بسيار معمول است. ستنبه ديو هجران را تو خواندى بدان گاهى كه از پيشم براندى
(ويس و رامين، ص 420) يكى نام او بيدرفش بزرگ گوى پير و جادو ستنبه سترگ
(شاهنامه، ج 6، ص 73) «او نه مىخوانند او نه مىپرستند مگر ديوى را ستنبه» (تفسير شنقشى، ص 129) «ديوى است ستنبه او را رنجه داشتى و من با وى برنيايم» (كشف الاسرار، ج 10، ص 53) سفه خرما سفه خرما: النَّوى بدرستى كه خداى شكافنده دانه و سفه خرما إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى (انعام 95) سفه خرما به معنى هسته خرما و دانه خرماست. سفال در نوشتههاى فارسى قديم به معنى هسته و دانه و پوست و پوسته سختى است كه دريا بر ميوه باشد: تو مغز و ميوه خوش و شيرين همىخورى و ايشان سفال بىمزه و برگ مىخورند
(ديوان ناصر خسرو، ص 426) در ترجمههاى قرآن در برابر النّوى واژه كوله يا كونه را آوردهاند: «هراينه خداى شكافنده دانه و كوله خرماست» (قرآن 999، آستان قدس، انعام 95)