كپّيان كپّيان: الْقِرَدَةَ و كرد ازيشان كپّيان وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ (مائده 60) واژه كپى در معنى قرد يا بوزينه به تكرار در نوشتههاى فارسى و متون قرآنى به كار رفته است: شب زمستان بود كپى سرد يافت كرمكى شبتاب ناگاهى بتافت
كپيان آتش همىپنداشتند پشته آتش بدو برداشتند
(شرح احوال رودكى، ص 532) بر هر دو بيشه يكى برز كوه بر آن كوه كپى فراوان گروه
همه مردمش را فزون از شمار ازان كپيان برده و پيشكار.
(گرشاسبنامه، ص 364) براى نمونههاى بيشتر-: تفسير شنقشى، ص 113؛ ترجمه تفسير طبرى، ص 1323؛ ترجمه و قصههاى قرآن، ص 264؛ كشف الاسرار، ج 8، ص 244؛ مجمل التواريخ و القصص، ص 499؛ عجايب المخلوقات، ص 206. كاج خانه كاجخانه: السَّماءِ پس بكشدا به رسنى به كاجخانه (سوى آسمانه خانه) فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ (حج 15) كاردوى كاردوى آن: طَلْعِها بيرون مىآريم از آن دانه بر هم نشسته و از خرمابنان از كاردوى آن خوشههاى نزديك نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ (انعام 99) «كاردو آن خرما باشد كه نخست پيدا آيد در غلاف» (تفسير قرآن مجيد (كمبريج)، ج 1، ص 326) «واژه كاردو در نوشتههاى پهلوى به صورت كاردك به كار گرفته شده و به معنى گل