كرجفو كرجفو: السَّلْوى و فرو آورديم بر شما ترنگبين را ورتيج (و سمانى) را، (كرجفو) وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى (بقره 57) در برابر واژه سلوى در ترجمههاى قرآن چندين و چند واژه را آوردهاند كه از آن ميان كرجفو را مىتوان آورد به معنى تيهو و سماند و سمانى. «و بفرستاديم بر شما ترنگبين و كرجفوى بريان» (ترجمه و قصههاى قرآن، ص 10) چه نسبت بود دشمنت را به تو تويى شاهباز و عدو كرجفو
(شاعران بىديوان، ص 319) براى ديدن برابرهاى بيشتر اين واژه-: فرهنگنامه قرآنى ذيل واژه سلوى. گستى گستى: الْمُنْكَرَ بشناسى و بدانى در رويهاى آنانى كه نگرويدند ناشناختگئ (دشوارى و گستى) تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ (حج 72) واژه گست يا گشت به معنى بد و زشت و زشتروى و ترشروى و ناخوشايند و ناسزاوار و تيره و سياه در نوشتههاى فارسى فراوان به كار رفته است. كنون بندهيى ناسزاوار و گست بيامد به تخت كيان برنشست
(شاهنامه، ج 9، ص 79) چه عاشق باشد اندر عشق چه مست كجا بر چشم او نيكو بود گست
(ويس و رامين، ص 118) «بشناسى در رويهاى آنها كه كافر شدند و دشوارى و گستى» (ترجمه و قصههاى قرآن، ص 674) آن كس كه اسير تنگدستى باشد ميلش همه سوى مىپرستى باشد
گر باده خورد ازو نه گستى باشد كاسايش مفلسان ز مستى باشد