«مانند آبى كه در رودكده بماند از باران تابستانى» (داستانهاى بيدپاى، ص 164) «باتفاق شبى اين شبان گوسپندان را در رودكدهاى بداشته بود» (قابوسنامه، ص 164) آن رودكده كه جاى آب است از سيل نگر كه چون خراب است
(ليلى و مجنون، ص 152) جاى باشش جاى باشش: مَثْوَى بدا جاى باشش بزرگمنشان فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (نحل. 29) باشش از مصدر باشيدن به معنى ماندن و جاى گرفتن و آرام گرفتن و قرار يافتن در جايى است. اين واژه معمولا در همه حوزههاى زبانى كاربرد ندارد. «آخر اگر وجود با ايجاد نيارامد چگونه در وجود آيد و چگونه با او آسيب دارد آخر باشش وجود با ايجاد نبود با چه خواهد بود؟» (معارف بهاء ولد، ج 1، ص 128) جاى باش و جاى باشش در ترجمههاى قرآن مكرّر در برابر مثوى آمده است-: فرهنگنامه قرآنى، واژه مثوى و مأوا. جاى باش اين دل از خان و مان افتاده را طاق ابروى تو هست از طارم و كاشانه نيست
(ديوان سيف اسفرنگ، ص 613) در قدح آباد درويش است جاى باش تو روى از ايوان بگردان و كم كاشنه گير
(ديوان سيف اسفرنگ، ص 631)-: تفسير نسفى، ص 128 و 901؛ تكملة الاصناف، ص 448؛ مقاصد اللغة، ص 171؛ تاج الاسامى. ص 577؛ صراح اللغة، ج 2، ص 373 و 382. رهنمايش رهنمايشى: هُدىً رهنمايشى (و بيانى) و بخشايشى مر نيكوكاران را (يعنى مؤمنان) هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ (لقمان 3)