5/ 32- 24 24. گفتند: اى موسى! بدرستى كه ما هرگز در نياييم آن هميشه كه پيوسته باشند در آن، پس برو تو و پروردگارت پس كشش كنيد بدرستى كه ما اينجا نشستهگان. 25. گفت: پروردگار! بدرستى كه من نتوانم مگر تن خود را و برادر خود را پس جدا كن ميان ما و ميان گروه بيرون آيندگان. 26. گفت: پس آن بازداشته شده است بر ايشان چهل سال، سرگشته مىگردند در زمين پس اندوهگين مشو بر گروه بيرون آيندگان از فرمان. 27. و بخوان بر ايشان خبر دو پسر آدم به راستى، چون كه قربان كردند قربانى را پس پذيرفته شد از يكى ايشان دو و نه پذيرفته شد از ديگر، گفت: هراينه كشمت. گفت: بدرستى كه پذيرفت خداى از پرهيزكاران. 28. هراينه اگر گسترانى به من دستت را تا بكشى مرا، نيستم من هرگز گستراننده [135] دستم را به تو تا كشمت كه من همىترسم از خداى پروردگار جهانيان. 29. بدرستى كه من همىخواهم كه بازگردى به گناه من و گناهت پس باشى از خداوندان آتش و آنت پاداشت ستمكاران. 30. پس خوش كرد مرو را دل او كشتن برادرش را پس بكشتش پس گشت از زيانكاران. 31. پس فرستاد خداى زاغى را، همى كاود در زمين تا نمايد او را كه چون پوشاند عورت برادر خويش را. گفت: اى واى ما! ا درماندم كه باشم مانند اين زاغ پس پوشانم عورت برادر خويش را؟ پس گشت از پشيمانى- خورندگان. 32. از براى آنت نوشتيم بر پسران يعقوب كه هر كه كشد تنى را به جز تنى يا تباهئ در زمين، پس همانا كه كشت مردمان را همه و هر كه زنده كرد آن را پس همانا كه زنده كرد مردمان را همه. و هراينه آمد ايشان را فرستادگان ما به روشنان. باز پس بدرستى بسيارى ازيشان پس آنت در زمين هراينه تباه و گزاف كارانند.