نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : كاويانپور، احمد جلد : 1 صفحه : 238
و آن زنى كه يوسف در خانه او رفت و آمد ميكرد، يوسف را پيش خود خواند و درها را بست و گفت: من در اختيار تو هستم. يوسف گفت: پناه ميبرم بر خدايى كه پروردگار من است و مقام مرا نيكو گردانيد. خدا هرگز ستمكاران را رستگار نمىسازد. (23) آن زن (زليخا) قصد يوسف كرد و اگر يوسف برهان پروردگارش را در نظر نمىگرفت، هر آينه او نيز قصد آن زن ميكرد و بدينسان ما او را از عمل قبيح منصرف ساختيم و او از بندگان مخلص ما بود. (24) و هر دو بسوى درب شتافتند. زن پيراهن يوسف را از ناحيه پشت پاره كرد. نزديك درب بشوهرش برخوردند. زن (با هيجان) گفت: مجازات كسى كه نظر سوء بخانواده تو داشته باشد، آيا غير از زندان يا عذابى دردناك است؟ (25) يوسف گفت: او از من درخواست آميزش كرد و شاهدى از كسان آن زن (در خفا به عزيز مصر) گفت: اگر پيراهن يوسف از ناحيه جلو پاره شده باشد، آن گاه زن راست ميگويد و يوسف مقصر است. (26) و اگر پيراهن او از ناحيه پشت پاره شده باشد زن مقصر است و يوسف راست ميگويد. (27) و چون (قطفير شوهر زليخا) پيراهن يوسف را مشاهده كرد و ديد از ناحيه پشت پاره شده، گفت: اين (تهمت ناحق، ناشى) از مكر و حيله شما زنان است و مكر و حيله شما بسيار بزرگ و حيرت آور است. (28) اى يوسف، تو از اين موضوع درگذر (و آن را به كسى بازگو مكن) و تو، اى زن، از گناهانت طلب آمرزش كن. در حقيقت مقصر اصلى تو هستى. (29) زنان مصر در شهر شايع كردند و گفتند: زن عزيز مصر خاطر خواه غلام جوانش شده و عشق غلام او را سخت فريفته و ما او را در گمراهى آشكار مىبينيم. (30)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : كاويانپور، احمد جلد : 1 صفحه : 238