نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : كاويانپور، احمد جلد : 1 صفحه : 265
هنگامى كه (پاسى از شب گذشته بود، فرستادگان ما ناگهان) داخل خانه او شدند و سلام گفتند. ابراهيم گفت: (سلام بر شما از اينكه بيموقع و بدون اجازه وارد منزل شديد) از شما بيمناكم. (52) فرستادگان گفتند: هيچ نترس، ما تو را به فرزندى دانا بشارت ميدهيم. (53) ابراهيم گفت: آيا پير مردى را بشارت فرزند ميدهد؟ (اينكه امكان ندارد) راستى به چه چيز بشارت ميدهيد؟ (54) گفتند: ما تو را بدرستى بشارت داديم و هرگز از لطف خدا نااميد و مأيوس مباش. (55) ابراهيم گفت: آرى غير از گمراهان كيست كه از رحمت پروردگارش نااميد گردد؟ (56) ابراهيم گفت: اى فرستادگان خدا (غير از بشارت فرزند) مأموريت شما چيست؟ (57) آنان گفتند: ما را براى مجازات قوم مجرم و گناهكار لوط فرستادهاند. (58) غير از خاندان لوط كه آنها را نجات خواهيم داد. (59) مگر همسرش كه مقرر گرديده با مجرمين باقى بماند. (60) فرستادگان خدا وقتى داخل خانه لوط شدند. (61) لوط گفت: شما ناشناس هستيد (62) فرستادگان گفتند: آرى ما بخاطر آنچه قوم تو در آن شك و ترديد داشتند، نزد تو آمديم. (63) ما بحق و راستى بسوى تو آمدهايم و ما راستگوييم. (64) وقتى پاسى از شب گذشت، خانوادهات را از اين ديار بيرون ببر و خودت در پى ايشان برو و هيچكدام از شما نبايد به پشت سر خود نگاه كند. برويد آنجا كه امر شدهايد. (65) و اين امر را به آگاهى او رسانديم كه بنياد اين قوم (تا آخرين نفس) سحرگاهان قطع و نابود خواهد شد. (66) و اهالى شهر با خوشحالى آمدند. (67) لوط گفت: اينان مهمانان من هستند، رسوايى نكنيد. (68) و از خدا بترسيد و مرا (پيش ميهمانانم) شرمنده نسازيد. (69) قوم لوط گفتند: مگر ما تو را از حمايت بيگانگان منع نكرده بوديم؟ (70)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : كاويانپور، احمد جلد : 1 صفحه : 265