responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : معزى، محمدكاظم    جلد : 1  صفحه : 239


پس هنگامى كه بشنيد آن زن آنان را پى ايشان فرستاد و فراهم كرد براى هر يك بالشى و داد به هر كدام از ايشان كاردى و گفت برون آى بر ايشان پس گاهى كه بديدندش بزرگش شمردند و بريدند دستهاى خويش را و گفتند هرگز به خدا نباشد اين بشرى نيست او مگر فرشته گرامى (31)
گفت اين است آنكه مرا بدو نكوهش مى‌كرديد و همانا كام از او خواستم ولى خوددارى كرد و اگر نكند آنچه بفرمايمش همانا زندانى شود و هر آينه بگردد از زبونان (32)
گفت پروردگارا زندان مرا خوشتر است از آنچه خوانندم بسوى آن و اگر بازنگردانى از من نيرنگ ايشان را آهنگشان كنم و بشوم از نادانان (33)
پس پذيرفت از او پروردگارش و برگردانيد از او نيرنگ آنان را همانا او است شنواى دانا (34)
سپس نمايان شد براى ايشان پس از آنكه ديدند نشانيها را كه هر آينه به زندانش افكنند تا زمانى (35)
و درون شدند با وى زندان را دو جوان گفت يكيشان همانا به خواب ديدم خويش را كه انگورى مى‌فشارم و ديگرى گفت ديدم به خواب خويش را كه برگرفتم بر سر خود نانى كه مى‌خوردند پرندگان از آن آگهى ده ما را از تعبير آن كه بينيمت هر آينه از نكوكاران (36)
گفت نيايد شما را خوراكى كه روزيمند شويدش جز آنكه آگهيتان دهم به سرانجامش پيش از آنكه بيايد شما را اين از آن است كه بياموخت مرا پروردگارم همانا من رها كردم آئين گروهى را كه ايمان نياورند به خدا و ايشانند به آخرت كافران (37)

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : معزى، محمدكاظم    جلد : 1  صفحه : 239
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست