نام کتاب : ترجمه قرآن و نكات نحوى آن نویسنده : برزى، اصغر جلد : 1 صفحه : 241
12/ 44 [اشراف قوم] گفتند: « [آنها] خوابهايى پريشان است و ما به تعبير خوابها [ى پريشان] دانا نيستيم» (44) اضغاث: خبر براى مبتداى محذوف (هى يا هذه) 12/ 45 و از آن دو تن [زندانى] آن كسى كه نجات يافته بود و بعد از مدّتى [يوسف را] به ياد آورده بود، گفت: «پس مرا [در زندان نزد يوسف] بفرستيد تا شما را به تعبير آن آگاه سازم.» (45) در آخر فعل نون: وقايه و ياء براى تخفيف حذف شده كه مفعول به فعل است. 12/ 46 « [او را نزد يوسف بردند، آنگاه گفت:] اى يوسف! اى صدّيق [اى مرد راستگو] دربارهى [خواب] هفت گاو فربهى كه هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند، و هفت خوشهى سبز و [هفت خوشهى] ديگر خشكيده، ما را نظر بده، تا من به سوى مردم [شاه و اشراف قوم] برگردم، تا ايشان [از تعبير خواب] باخبر شوند.» (46) يوسف: منادا، اىّ: بدل از يوسف، ها: حرف تنبيه، الصديق: صفت براى (اىّ) 12/ 47 [يوسف] گفت: «هفت سال پياپى زراعت كنيد و آن چه را درو مىكنيد جز اندكى كه از آن مىخوريد، در خوشهى خود كنار بگذاريد.» (47) دأبا: مفعول مطلق براى فعل محذوف. الّا: حرف استثناء و قليلا: مستثنى. 12/ 48 «سپس بعد از آن هفت سال سختى [قحطسالى] پيش مىآيد كه آن چه براى آن [سالها] از پيش نهادهايد، مىخورند، به جز اندكى كه از آن ذخيره مىكنيد.» (48) ما: اسم موصول، مفعول به، محلا منصوب. 12/ 49 سپس بعد از آن، سالى پيش مىآيد كه در آن [سال] براى مردم باران مىبارد و در آن [سال، مردم] عصاره [آبانگور، ميوه و زيتون] مىفشرند (49) الناس: نائب فاعل. 12/ 50 و پادشاه گفت: «او [يوسف] را نزد من آريد.» پس چون فرستاده [آن يا زندانى] نزد وى آمد، [يوسف] گفت: «نزد خواجهى خود برگرد و از او بپرس كه حال آن زنانى كه دستهايشان را بريدند، چه شد؟ قطعا پروردگار من به مكر آن زنان داناست.» (50) ما: اسم استفهام، محلا مرفوع، بال: خبر آن. اللاتى: اسم موصول صفت (النسوة) محلا مجرور. 12/ 51 [پادشاه همان زنان را به نزد خود خواند و] گفت: «آنگاه كه از يوسف كام خواستيد منظورتان چه بوده است؟» گفتند: «پناه بر خداوند، ما هيچ گناهى بر او نمىدانيم» زن عزيز [زليخا] گفت: «اكنون حق پديدار شد. من از او كام خواستم، و بىشك او از راستگويان است.» (51) حاش: فعل ماضى و ضمير مستتر (هو) فاعل آن است. الآن: مفعول فيه، ظرف زمان. 12/ 52 [يوسف به آن يار زندانى گفت:] «اين [سخن را براى آن گفتم] تا اين كه [عزيز مصر] بداند كه من در نهان به او خيانت نكردهام و به راستى خداوند مكر خائنان را هدايت نمىكند [به مقصد نمىرساند].» (52) ذلك: مفعول به براى فعل محذوف (قلت)
نام کتاب : ترجمه قرآن و نكات نحوى آن نویسنده : برزى، اصغر جلد : 1 صفحه : 241