responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن و نكات نحوى آن نویسنده : برزى، اصغر    جلد : 1  صفحه : 243


12/ 64
[يعقوب‌] گفت: «آيا شما را بر او [بنيامين‌] امين شمارم، همان گونه كه قبل از اين شما را بر برادرش [يوسف‌] امين داشته بودم؟ پس خداوند بهترين نگهدارنده است و او مهربان‌ترين مهربانان است.» (64) هل: حرف استفهامى كه در آن معنى نفى است. الّا: حرف حصر. حافظا:
تمييز.
12/ 65
و چون بارهاى خود را باز كردند، سرمايه‌هاى خود [قيمت گندم‌هايشان‌] را يافتند كه به ايشان بازگردانده شده است، گفتند: «اى پدر ما! [بالاتر از اين‌] چه مى‌خواهيم؟ اين سرمايه‌ى ماست كه به ما بازگردانده شده است، [بگذار باز به مصر برويم‌] و به خانواده‌ى خود خوراك آوريم و برادرمان [بنيامين‌] را نيز محافظت مى‌كنيم، و [با همراه بردن او] يك‌بار شتر افزون مى‌گيريم كه آن [پيمانه در نزد عزيز مصر] پيمانه‌اى ناچيز است.» (65) ما: اسم استفهام، مفعول به (نبغى) محلا منصوب. هذه: مبتدا، محلا مرفوع.
12/ 66
[يعقوب‌] گفت: «من هرگز او را همراه شما نمى‌فرستم تا آن كه پيمان استوار الهى با من ببنديد كه حتما او را نزد من بازآوريد، مگر آن كه گرفتار [بلايى‌] شويد.» پس وقتى كه پيمان استوارشان را با او ببستند، [يعقوب‌] گفت: «خداوند بر آن چه مى‌گوييم [به عهد و پيمانمان‌] و كيل است.» (66) لن: حرف نصب و نفى، مع: مفعول فيه، ظرف مكان. حتّى: حرف جرّ و غايت. الّا: حرف استثناء، ان: حرف نصب و مصدرى.
12/ 67
و گفت: «اى پسران من! [همگى‌] از يك دروازه [به شهر مصر] وارد نشويد، بلكه از دروازه‌هاى گوناگون وارد شويد، و من چيزى از [قضا و قدر] خداوند را از شما نتوانم دور داشت. حكم جز براى خدا نيست، من بر او توكّل كردم و توكّل‌كنندگان نيز بايد بر او توكّل كنند.» (67) بنى: مناداى مضاف، علامت نصب آن (ياء) و حرف نون در حالت اضافه حذف شده و حرف (ياء) آخر مضاف اليه، محلا مجرور. ان: حرف نفى. الحكم: مبتدا، الّا: حرف حصر.
12/ 68
و چون از همان‌جا كه پدرشان به ايشان فرموده بود [به شهر مصر] وارد شدند، [اين عمل‌] چيزى را در برابر [قضا و قدر] خداوند از آنان برطرف نمى‌كرد، تنها خواست قلبى يعقوب را برآورده ساخت، و بى‌شك او به خاطر آنچه بدو آموخته بوديم داراى علمى [فراوان‌] بود، ولى بيشتر مردم نمى‌دانند (68) جمله‌ى يغنى عنهم من اللّه من شى‌ء: خبر كان، محلا منصوب. حيث: مفعول فيه، ظرف مكان، مبنى، محلا مجرور. حاجه: مستثنى. جمله‌ى لا يعلمون: خبر لكنّ، محلا مرفوع.
12/ 69
و زمانى كه بر يوسف وارد شدند، برادرش [بنيامين‌] را نزد خود جاى داد [و پنهانى به او] گفت: «به راستى من برادر [ابوينى‌] توام، پس از آن چه [برادران ما] انجام داده‌اند، غمگين مباش.» (69) جمله‌ى انا اخوك: خبر انّ، محلا مرفوع و يعلمون: خبر كان، محلا منصوب.

نام کتاب : ترجمه قرآن و نكات نحوى آن نویسنده : برزى، اصغر    جلد : 1  صفحه : 243
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست