نام کتاب : ترجمه قرآن و نكات نحوى آن نویسنده : برزى، اصغر جلد : 1 صفحه : 387
28/ 14 و چون [موسى] به حدّ بلوغش رسيد و نيرومند شد، به او حكمت و علم بخشيديم و بدين گونه نكوكاران را پاداش دهيم (14) كذلك: جانشين مفعول مطلق (نجزى المحسنين جزاء كذلك). 28/ 15 [موسى] در هنگامى داخل شهر [مصر] شد كه مردمش بىخبر بودند. آنگاه در آن [شهر] دو مرد را يافت كه زدوخورد مىكردند. اين يك از پيروانش [سبطى] و آن يك از دشمنانش [قبطى بود] آنگه آنكس كه از پيروانش بود بر ضد كسى كه از دشمنانش بود، از او يارى خواست، پس موسى مشتى بر او نواخت كه كارش را ساخت [او را كشت]. گفت: «اين كار [از كارهاى] شيطان بود، به يقين او دشمن گمراهكنندهى آشكارى است (15) 28/ 16 [موسى] گفت: «اى پروردگار من! به راستى من بر خودم ستم كردم، مرا ببخش.» پس [خداوند] او را بخشيد، به يقين او خود خطاپوش خطابخش است (16) 28/ 17 [موسى] گفت: «اى پروردگار من! به خاطر نعمتى كه به من ارزانى داشتى، هرگز پشتيبان گنهكاران نخواهم شد.» (17) 28/ 18 سپس هراسان و نگران در شهر [مصر] مىگشت، ناگهان همان كسى كه ديروز از او يارى خواسته بود باز او را به فريادرسى طلبيد، موسى به او گفت: «واقعا تو آشكارا گمراهى.» (18) خائفا: خبر (اصبح)، اذا: مفاجاة. الّذى: مبتدا، محلا مرفوع. لام: مزحلقه براى تاكيد. 28/ 19 و چون خواست كه به سوى كسى كه او دشمن هر دوشان بود حمله برد، گفت: «اى موسى! آيا مىخواهى مرا بكشى چنان كه ديروز كسى را كشتى؟ تو نمىخواهى مگر آن كه در اين سرزمين زورگوى بيدادگر باشى، و نمىخواهى از مصلحان باشى.» (19) 28/ 20 و مردى از دورترين نقطهى شهر دوان آمد [و] گفت: «اى موسى! اشراف شهر دربارهى تو مشورت مىكنند كه تو را بكشند. پس [از مصر] بيرون برو. بىشبهه من از خيرخواهان توام.» (20) 28/ 21 آنگاه [موسى] هراسان و با احتياط از آنجا بيرون شد [و در دل خود] مىگفت: «اى پروردگار من! مرا از اين قوم ستمگران نجاتبخش.» (21)
نام کتاب : ترجمه قرآن و نكات نحوى آن نویسنده : برزى، اصغر جلد : 1 صفحه : 387