چون بآن مكان رسيدند يكى از بندگان خاص ما را يافتند كه از مراحم ما بهرهمند شده و باو از علوم و اسرار غيبيه تعليم كرده بوديم (65) موسى بآن مرد دانشمند گفت اگر من در خدمت تو باشم و پيروى از تو كنم از دانش خود مرا تعليم خواهى كرد (66) آن شخص گفت تو هرگز توانايى و تحمل علوم و اسرار را ندارى و نميتوانى صبر پيشه خودسازى (67) و چگونه بر آن چيزهايى كه وقوف و احاطه ندارى صبر خواهى نمود (68) موسى گفت بخواست خداوند خواهى ديد كه من صبر خواهم كرد و فرمان ترا سرپيچى نمىنمائيم (69) آن شخص (خضر) گفت اگر همراه من بيايى بايد از هر چه من ميكنم پرسش ننمايى تا آنكه خودم براى تو بگويم (70) با هم روانه شدند تا آنكه سوار يك كشتى شدند و آن دانشمند كشتى را سوراخ نمود و بگل نشست موسى باو گفت كشتى را خراب كردى تا مسافرين آن را غرق كنى چه بسيار كار ناروا و زشتى نمودى (71)