بلقيس معبودى جز خداى يكتا داشت و از فرقه كفار محسوب ميشد (43) به بلقيس گفتند وارد صحنه و ساحت قصر شو و چون چشم بلقيس بسطح درخشان محوطه قصر افتاد گمان كرد درياچه است دامن خود را بالا زد بطورى كه ساق پايش هويدا شد گفت اين صحنه قصر را از آبگينه صاف و صيقلى ساختهاند آن گاه گفت پروردگارا من بنفس خود ستم كردهام اينك با رسولت سليمان هم عهد شده بفرمان خداوند عالميان تسليم ميشوم (44) و ما براى هدايت قوم ثمود برادرشان صالح را برسالت فرستاديم تا بآنها ستايش خداوند يكتا را ابلاغ كند ولى قوم دو دسته شده و با هم بجدال و مخاصمه پرداختند (45) صالح بقوم خود گفت چرا بعوض نيكى و اعمال صالحه شتابان رو ببدى و فساد ميرويد چنانچه از خداوند طلب مغفرت نموده و از كارهاى ناپسند توبه كنيد ممكن است مورد لطف و بخشايش پروردگار واقع شويد (46)