روزى موسى بىخبر و نابهنگام داخل شهر (مصر) شد ديد دو نفر مرد بمنازعه و مقاتله مشغول هستند يكى از آنها از محبين و شيعيان او و ديگرى از مخالفين و دشمنان موسى بودند آنكه از شيعيان بود چون موسى را بديد از او درخواست پشتيبانى و كمك نمود موسى خشمناك بر دشمن مشتى زد و او را از پاى درآورد و كشته شد موسى گفت اين كار از وسوسه شيطان بود كه دشمن سرسخت انسان است (15) موسى گفت پروردگارا من بخويشتن ستم نمودم بر من ببخشاى خداوند هم او را عفو نمود زيرا او بخشنده و مهربانست (16) سپس عرض كرد خداوندا بشكرانه نعمتى كه بمن ارزانى داشتى از اين پس هرگز تبهكاران را يارى نخواهم كرد (17) موسى در مصر در حالى كه بيمناك بوده مراقب حوادث گرديده ناگاه آن كسى كه روز گذشته از او طلب يارى كرده بود از او كمك خواسته و دادخواهى نمود موسى باو گفت تو سخت گمراه شدهاى (18)