نام کتاب : تاریخ اسلام در عصر امامت امام عسکری نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 32
2- «عمر بن مسلم» مىگويد:
فردى از اهالى مصر به نام «سيف بن ليث» به سامرّا آمد
تا درباره زمينى كه «شفيع خادم» از او غصب كرده بود، نزد مهتدى شكايت كند.
ما به او گفتيم: نامهاى به امام عسكرى بنويسد و از آن
حضرت براى رفع مشكلش كمك بگيرد. او نيز چنين كرد.
حضرت عسكرى (ع) در پاسخ نامه او نوشت: «ناراحت مباش؛ زمينت
به تو بازگردانده خواهد شد. بنا بر اين نزد سلطان نرو و برو پيش فردى كه زمينت را تصرف
كرده و او را از سلطان بزرگ، پروردگار جهانيان بترسان.»
فرد گرفتار همين كار را كرد و زمين خود را پس گرفت. [1]
موضع منفى امام (ع) در برابر دستگاه خلافت و ضدّيت او
با حكمرانان عباسى نه تنها نزد دوستان و ياران آن حضرت آشكار بود، بلكه خود دولتمردان
نيز به اين حقيقت پى برده بودند. گواه اين مطلب ديدار امام (ع) با «عبيد اللّه بن يحيى
بن خاقان» وزير معتمد است. «احمد بن عبيد اللّه» مىگويد:
من در روز ملاقات عمومى پدرم با مردم، نزد او بودم كه
ناگاه دربانان وارد شدند و گفتند: «ابو محمد بن علىّ الرضا» دمِ در است.
وزير از اين ديدار بدور از انتظار، هيجان زده شد و با
صداى بلند گفت: راه بدهيد، بيايد.
من تعجب كردم كه چگونه دربانان جرأت كردند از اين مرد
نزد پدرم با كنيه ياد كنند. زيرا جز خليفه يا وليعهد يا آن كسى كه سلطان دستور مىداد،
از كس ديگرى با كنيه ياد نمىشد.
در اين هنگام مردى خوش اندام، زيباروى و جوان كه هيبت
و شكوه خاصى داشت، وارد شد.
وقتى پدرم او را ديد از جاى برخاست و به استقبالش شتافت
و من تا كنون چنين رفتارى را از وى- نه در مورد بنى هاشم و نه در مورد افسران- نديده
بودم.
وقتى به امام (ع) نزديك شد، آن حضرت را در آغوش گرفت و
صورت و سينهاش را بوسيد و دستش را گرفت و در جايگاه نماز خود نشانيد و خود رو به روى
او نشست و با وى به گفتگو پرداخت ومرتب مىگفت: فدايت شوم، فدايت شوم. طولى نكشيد كه
دربان وارد شد و گفت: موفّق آمد .... [2]
[1] - ر. ك. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 432؛ بحار الانوار،
ج 50، ص 285
[2] - موفّق، لقب طلحة بن متوكل، برادر معتمد است كه سمت
فرماندهى كل ارتش خليفه را بر عهده داشت
نام کتاب : تاریخ اسلام در عصر امامت امام عسکری نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 32