responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 217

نيكوى فرزند پيامبر شدند، بگونه‌اى كه دستور خليفه رادر مورد قتل او و حتى سختگيرى نسبت به وى ناديده گرفتند.

خليفه عباسى متوجه شد كه حتى متصديان و كارگزاران حكومتى نيز حاضر به كشتن امام كاظم (ع) نيستند.

با توجه به اين جهات بود كه هارون ناچار شد آن گرامى را به دست يكى از دژخيمان و سرسپردگان خود، يعنى «سندى بن شاهك» بسپارد و از او بخواهد هر چه زودتر امام (ع) را به شهادت برساند. [1]

آخرين تلاش مذبوحانه‌

در آخرين روزهايى كه امام كاظم (ع) در زندان بود و حدود يك هفته بيشتر به شهادتش باقى نمانده بود، هارون «يحيى بن خالد برمكى» را خواست و از او درباره موسى بن جعفر نظر خواهى كرد. يحيى، پيشنهاد مدارا و گذشت داد.

هارون گفت: به نمايندگى از طرف من نزد او برو و زنجير از پايش باز كن و سلام مرا به او برسان و به او بگو: «پسر عمويت مى‌گويد: (هر چند شما گناه و تقصيرى نداريد ولى متأسفانه) من سوگند خورده‌ام تا اعتراف به گناه نكنيد و از من تقاضاى عفو ننماييد، شما را آزاد نكنم. اعتراف به گناه و درخواست عفو از فضل شما نمى‌كاهد؛ يحيى نيز، وزير و مورد اعتماد من است (و موضوع را فاش نمى‌كند). همين مقدار از معذرت خواهى كه قسم من شكسته نشود كافى است و شما آزاد خواهيد شد.»

امام (ع) بدون آنكه طولانى شدن مدت زندان و گرفتاريها و زجرهاى فراوانى كه در طول اين مدت در زندانهاى مختلف متحمل شده بود، كوچكترين تأثيرى در اراده آهنين آن گرامى مبنى بر ظلم ستيزى و دست ردّ به سينه ظالم زدن، داشته باشد، پاسخى كه به يحيى داد اين بود:

«من در آستانه مرگ هستم و از عمرم بيش از يك هفته باقى نمانده است. به هارون بگو:


[1] - مناقب، ج 4، ص 327؛ ارشاد، ص 301.

نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 217
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست