نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 44
بوديم، نمىدانستيم كجا برويم و به چه كسى و چه گروهى
روى بياوريم؛ مرجئه، قدريّه، زيديّه، معتزله يا خوارج. پيرمردى ما را نزد موسى بن
جعفر عليه السلام برد. به محض تشرف به محضر آن گرامى، ابتداءاً آغاز به سخن كرد و
فرمود: به سوى من، نه به سوى مرجئه و نه قدريه و نه زيديه و نه معتزله و نه خوارج،
به سوى من، به سوى من، به سوى من ....» [1]
خالد مىگويد:
«بر امام كاظم عليه السلام كه در حياط خانهاش نشستع
بود وارد شده، سلام كردم و تصميم داشتم از آن حضرت درباره يكى از دوستانمان كه
پاسخ ردّ به اعلام نياز من داده بود بپرسم كه امام متوجه من شد و فرمود ... چنانكه
يكى از شما نيازمند برادر (دينى) تان شديد كه براى او امكان برآوردن حاجت شما
نبود، او را جز به نيكى ياد نكنيد؛ همانا خداوند در دل او الهام مىكند كه حاجت وى
را برآورد.
من سرم را بلند كردم و گفتم: لا اله الا اللَّه.
امام به سوى من متوجه شد و فرمود: اى خالد! آنچه به
تو دستور دادم عمل كن. [2]
ب- نفوذ معنوى
پيشواى هفتم عليه السلام در پرتو عبادت و بندگى و
اتصال به منبع كبريايى حقتعالى از آنچنان قدرت معنوى و نفوذ كلام برخوردار بود كه
افراد در اوّلين برخورد، جذب معنويت آن گرامى شده تحت تأثير اخلاق، رفتار و گفتار
سازنده و آموزندهاش قرار مىگرفتند. در ميان دهها نمونه، جريان بشر حافى و كنيزى
كه هارون- به منظور بازداشتن آن حضرت از عبادت و بدبين كردن مردم به او- به زندان
فرستاد براى اثبات اين ويژگى و كمال نفسانى امام عليه السلام كفايت مىكند.
بشر حافى- بنا به گفته مورخان- از كسانى بود كه زندگى
اش را با شراب، لهو و لعب و
[1] - رجال كشى، ج 2، ص 567، حديث 502 با
اختصار و نقل به مضمون