نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 45
بزمها و شب نشينيهاى آلوده سپرى مىكرد. تا آنكه بر
حسب اتفاق امام عليه السلام در بغداد از كنار خانه او گذشت و صداى ساز و آواز
شنيد. از كنيزى كه در جلوى درب خانه بود پرسيد: صاحب اين خانه آزاد است يا بنده
است؟
گفت: آزاد. فرمود: درست گفتى، اگر بنده بود از مولايش
بيم داشت.
كنيز وارد خانه شد و جريان ديدارش با امام عليه
السلام را به بشر كه بر سر سفره شراب نشسته بود، باز گفت. بشر، فورى از جاى برخاست
و در پى امام عليه السلام رفت و به دست آن حضرت توبه كرد و عذر خواست و گريست؛ و
پس از اين، در زمره زاهدان و پرهيزكاران قرار گرفت و در اين راه بر تمامى مردم عصر
خود پيشى گرفت. [1]
در زمانى كه امام كاظم عليه السلام در زندان بود،
هارون الرّشيد كنيزى انديشمند و صاحب جمال را به بهانه خدمت به آن حضرت به زندان
فرستاد؛ ولى در واقع بدين انگيزه بود كه شايد حضرت به وى تمايل پيدا كند و از قدر
و منزلتش نزد مردم كاسته شود و يا آنكه بهانهاى باشد براى از بين بردن آن گرامى.
موسى بن جعفر عليه السلام كنيز را نپذيرفت و فرمود:
من نياز به چنين خدمتكارى ندارم. ولى هارون دوباره او را فرستاد و توسط پيك به
امام عليه السلام پيام داد كه، با رضايت شما، شما را به زندان نيفكنديم كه در اين
مورد هم تابع شما باشيم.
مأمور، كنيز را نزد امام برد و خود بازگشت. هارون
خادمى را مأمور كرد تا اوضاع را از نزديك مشاهده و به وى گزارش كند. خادم مىديد
آن كنيز پيوسته در حال سجده است و اين ذكر را بر زبان دارد: «قُدُّوسٌ، قُدُّوسٌ،
سُبْحانَكَ، سُبْحانَكَ».
هارون با دريافت گزارش او، گفت: موسى بن جعفر او را
جادو كرده است. كنيز را نزد هارون آوردند، ديدند از خوف خدامى لرزد و چشم به آسمان
دوخته است. گفتند: اين چه حالتى است كه بر تو عارض شده است؟ گفت: عبدصالح (موسى بن
جعفر عليه السلام) چنين بود؛ من نزد او بودم، مىديدم كه شب و روز مشغول نماز است
و چون از نماز فارغ مىشود، خدا را تسبيح و تقديس مىكند.
[1] - ر. ك: حياة الامام موسى بن جعفر (ع)،
ج 1، ص 158
نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 45