نام کتاب : روزهای سرنوشت ساز در جنگهای صلیبی نویسنده : عسلی، بسام جلد : 1 صفحه : 127
مال او را متصرف شد. آنگاه نوبت به ابن عباد رسيد. پس
او را مدت يك ماه محاصره كرد و به زور وارد شهر گرديد و او را به مغرب انتقال داد.
[1]
هنگام وفات سلطان يوسف بن تاشفين [بنيانگذار سلسيه مرابطون]
(500 ه/ 1106 م)، سرزمين اندلس در مقابل حكومت مرابطون سر تسليم فرود آورده بود. على
بن يوسف پس از روى كار آمدن خود همان شيوه پدرش را در پيش گرفت، هر چند كه در مواردى
در اين باره قصور ورزيد. او مدتى دشمن را از اندلس بازپس راند تا آنكه انقلاب موحدون
در مغرب- به رهبرى محمد بن تومرت ملقب به المهدى- بنيانگذار سلسله موحدون- به پيروزى
رسيد. ابن تومرت پيوسته درصدد نابودى قدرت (قبيله) لمتونه بود تا آنكه مرد و عبدالمؤمن
بن على جانشين او گرديد و مملكت لمتونيها را به تصرف خود درآورد. او سپس به اندلس رفت
و بخشهاى زيادى از آن را به تصرف درآورد.
با فرا رسيدن سال 545 ه/ 1150 م، آلفونسو پادشاه طليطله
و جيليقيا به همراه چهل هزار سوار به سوى قرطبه حركت كرد و آن را به محاصره درآورد.
چون اين خبر به گوش عبدالمؤمن
[1] . معتمد بن عباد از مدتها پيش دربارۀ اينكه
سلطان ابن تاشفين با وى نيرنگ ببازد ترسناك بود. گفته مىشود كه مردى ژندهپوش نزد
معتمد آمد و در مقابلش ايستاد و گفت: «اى سلطان خداوند كار تو را راست گرداند، به تحقيق
از واجبترين واجبها شكر نعمت است و از نشانههاى شكر هديه دادن نصايح است... از برخى
ياران اين ميهمان شما يوسف بن تاشفين خبرى به گوشم رسيده مبنى بر اينكه اينان خود و
پادشاه خويش را به اين نعمت از تو سزاوارتر مىدانند و من چارهاى انديشيدهام... به
اعتقاد من اين مردى كه حكومت خويش را نشانش دادهاى بر همۀ پادشاهان چنگ مىاندازد.
او زَنَّاته را در مغرب درهم كوبيده و حكومت را از آنان گرفته است و هيچ يك از آنان
را باقى نگذاشته است. هيچ نبايد در امان بود كه او نه تنها بر قلمرو تو، بلكه بر حكومت
همۀ جزيرۀ اندلس طمع بندد. فرزندان و خويشاوندان و ديگر اطرافيان وى دوست
دارند كه سرزمين حاصلخيز شما را از آن خود كنند... تا جاى ممكن نبايد احتياط را از
دست بدهى... صلاح در اين است كه تصميم بگيرى و اين ميهمانت را دستگير و در كاخ خويش
در بند كنى و تا فرمان ندهد كه همۀ لشكريانش به همان جايى كه آمدهاند بازگردند
آزادش نكنى، تا آنكه از كودك گرفته تا بالاتر كسى از آنان در جزيرۀ اندلس نماند.
آنگاه با ديگر پادشاهان جزيره متّحد گردى و در مقابل كشتيهايى كه از وى در دريا در
حركت باشند دفاع كنى. سپس وى را سخت سوگند دهى كه انديشۀ بازگشت به اين جزيره
را جز با توافق ميان او و شما، در سر نپروراند»... يكى از حاضران مجلس معتمد گفت: «معتمد
كسى نيست كه ستم روا دارد و با ميهمان نيرنگ ببازد». مرد گفت: «خيانت آن است كه حق
را از دست صاحبش بستانى، نه آنكه چون عرصه بر مرد تنگ شود مانع را بردارى». مرد حاضر
در مجلس گفت: «ستم با وفادارى بهتر است از احتياط با ستمكارى»؛ و كارپايان يافت. سپاه
ابن تاشفين به قصر حمله كرد و معتمد و زن و فرزندش را سوار بر كشتى كرده به مغرب فرستادند،
در حالى كه مردم در دو سوى رودخانه ايستاده بودند و چون ابر مىگريستند.
نام کتاب : روزهای سرنوشت ساز در جنگهای صلیبی نویسنده : عسلی، بسام جلد : 1 صفحه : 127