ابوسفيان با آنكه نيروى كافى داشت و دو هزار نفر را
براى رفتن به بدر آماده كرده بود، از حضور در معركه نبرد خوددارى كرد و براى آنكه
ضعفش را بپوشاند كوشيد تا پيامبر (ص) را بترساند و از آمدن به بدر منصرف سازد، ولى
اقدامات او فايدهاى نبخشيد. [2]
رسول خدا (ص) همراه 1500 نفراز مسلمانان به
وعدهگاه رسيد، در حالى كه از ابوسفيان خبرى نبود. اين امر، پيروزى سياسى بزرگى
براى رسول خدا (ص) بود و غرور مكيان را شكست.
اعتبار مسلمانان در نظر ديگر قبيلهها كه به محل
«بدر» آمده بودند، فزونى يافت و توانستند كالاهاى تجارىشان را به قيمت خوب
بفروشند و سود سرشارى ببرند. [3]
به احتمال زياد، ابوسفيان چون در تدارك جنگ احزاب
بود، شركت در اين جنگ را به صلاح نمىديد و اين خفّت و خوارى را به اميد يك پيروزى
موهوم پذيرا شد.
ب- شكنجه و قتل اسيران
كسانى كه فاجعه رجيع را آفريدند، سه تن از مسلمانان
را به اسارت گرفتند كه به مكيان تحويل دهند. يك نفر از اسيران در راه با آنان
جنگيد تا شهيد شد. دو نفر ديگر تحويل قريش گرديدند و زندانى شدند. اين دو در زندان
حماسههايى به ياد ماندنى آفريدند و زير بار هيچ ذلّتى نرفتند. [4]
سرانجام، قريش تصميم به كشتن اسيران گرفت. آن دو را
به بازار آوردند و بر دار آويختند. آن گاه بچههايى را كه پدرانشان در بدر كشته
شده بودند، آوردند. به هر كدام يك خنجر دادند و آن قدر بر بدن آن پاكان زدند تا به
شهادت رسيدند. اين نهايت بيچارگى دشمن بود كه با شكنجه اسيران در بند، خود را تسلى
مىداد. [5]