نام کتاب : آشنایی با تاریخ تمدن اسلامی نویسنده : بینش، عبدالحسین جلد : 1 صفحه : 134
ايرانيان باتجربه بسپارند. تا زمان عبدالملك يعنى
حدود سال هشتاد هجرى در مركز خلافت آنها زبان پهلوى به كار مىرفت و دبيران ايرانى
متصدى آنها بودند. همين موضوع سليمان بن عبدالملك را واداشت تا چنين اعتراف كند:
«شگفت دارم از ايرانيان كه هزار سال فرمانروايى كردند، بدون آنكه ما را آنى لازم
داشته باشند و ما صد سال حكومت كرديم، بدون آنكه آنى از آنها بىنياز باشيم.» [1]
2- 1- 2. دوره بنىعباس
روزگار خلافت بنىعباس را بايد عصر به ثمر رسيدن تلاش
ايرانيان براى نفوذ در نظام خلافت و به تبع آن ايفاى نقش در تمدن اسلامى شمرد.
مردم ايران همچون ملتى مغلوب، كوشش براى نفوذ در دستگاه خلافت را از همان روزهاى
نخست چيرگى اعراب آغاز كردند. كوششى كه سرانجام در دوران بنىعباس به بار نشست و
خلافت اسلامى به طور كامل رنگ ايرانى به خود گرفت. «نفوذ شديد ايران در اداره
حكومت عرب دوام يافت، تا اينكه به تدريج فزونى گرفت و در دوره عباسيان به جايى
رسيد كه فرقهاى اجتماعى بين غالب و مغلوب مرتفع گرديد. حتى ايرانيها به مقامات و
مناصب عالى رسيدند. اگرچه اين اشخاص در ظاهر مانند تازيان بودند، حتى زبان آنها كه
فارسى باشد شماره زيادى كلمات عربى به خود گرفته بود، ولى باز آنها در اعماق قلب
خود ايرانى بودند. گذشته از اين، مغلوبين به واسطه ازدواج با عرب به تدريج در
ملّيت عرب نفوذ پيدا كردند. اصلًا دين اسلام در دست ايرانيان رنگ ديگرى به خود
گرفت. به حدى كه بالاخره موقع خاص و مستقلى براى ايرانيها تأمين كرد. پس توان گفت
كه از نخست در زير پوست تازى يك هسته ايرانى پنهان بود و كم كم پرورش مىيافت و
مىرسيد. در واقع اين نظر همان نفوذ ايران در دوره استيلاى يونان بود كه در اين
موقع از سر نو تأثير مىكرد، زيرا در آن دوره نيز به ظاهر اسكندر مقدونى غالب آمد،
ولى در باطن تأثير ايرانيها در يونانيها بيشتر بود.» [2]
پرسش
آيا شما با اين ديدگاه موافقيد؟ اگر نيستيد با كدام
جنبههاى آن؟
[1] .
تاريخ مختصر ايران، پاول هرن، ترجمۀ رضا شفق، ص 13، به نقل از
تاريخ دولت آل سلجوق، عمادالدين كاتب، ص 57