... و
همانا من از جانب پروردگارم بر صدق و راستى خود گواه دارم (و درپى آن نشانهها
مىروم كه پروردگارم نهاده است) و آن راهى را مىپويم كه رسول خدا (ص) گشوده است.
راه راست حق را گام به گام (با استوارى) مىپيمايم و آن را از كوره راه باطل جدا
مىسازم.
امام (ع)
در قسمتى از خطبه قاصعه از شجاعت و فضيلت خود سخن مىگويد و اشاره مىكند به گروهى
از قريش كه با تكبر و خودبينى نزد رسول خدا آمده و به او گفتند اى محمّد (ص)،
شنيدهايم تو ادعايى مىكنى كه هيچ كدام از پدران و اجداد تو چنين ادعايى نكرده
بودند. ما خواستهاى داريم اگر اجابت كنى و آنچه را مىخواهيم به ما بنمايانى
پيامبر و نبوّت تو بر ما ثابت مىگردد، در غير اينصورت، دروغگو و جادوگرى بيش
نيستى. خواسته آنها از جا كنده شدن يك درخت و ايستادن در مقابل رسول خدا (ص) بود،
درخت به اذن پروردگار و دستور پيامبر (ص) از جا كنده شد و در مقابل رسول خدا
ايستاد و تعظيم كرد و برخى از شاخههاى خود را نيز بر روى من كه در سمت راست حضرت
ايستاده بودم، افكند. آنها با تكبر و غرور گفتند، بگو نصف درخت در جاى خود بماند و
نصف ديگرش از جاى برخيزد و در مقابل تو بايستد ...
آنچه را
كه آنها تقاضا كردند از طرف رسول خدا به عنوان يك معجزه الهى به وقوع پيوست، امّا
همانگونه كه رسول خدا (ص) از سرانجام امر آگاهى داشت، آنها ايمان نياورده بلكه به
او، نسبت كذب و سحر دادند. در اينجا امام (ع) به پيشتازى خود در ايمان و پذيرش
نبوت محمد (ص) اقرار كرده و در حضور آن گروه متكبر و كافر مىگويد: