گواهى
مىدهم كه او را در حالى ديدم كه شب پردههاى خود را افكنده بود، و او در محراب
خود برپا ايستاده، محاسن را به دست گرفته چون مار گزيده به خود مىپيچيد و چون
اندوهگينى مىگريست، و مىگفت:
"
اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو! آيا- با فريب و خودنمايى- خود را بر من عرضه
داشتهاى يا از سر شوق به ديدارم آمدهاى؟ وقت آن نرسيده است كه در دلم جاى گيرى،
هرگز! غير مرا بفريب كه من به تو هيچ نيازى ندارم. من تو را سه بار طلاق گفتهام
كه بازگشت ندارد.
زندگانىات
كوتاه و جاه و اهميت تو ناچيز و آرزوى تو پست و بىمقدار است. آه از كمى توشه و
طول راه و دورى سفر و سختى ورودگاه".
ابن
ابىالحديد اين را قسمتى از خبر ضرار مىداند كه در حضور معاويه، على (ع) را وصف
كرده است. او به نقل از ابو عمر بن عبدالبرّ صاحب كتاب «الاستعياب» اين خبر را
بطور كامل آورده است.
ضرار فقط
بعضى از حالتهاى على (ع) را كه خود شاهد آن بوده است بيان نموده و بسيارى از حالات
او را كس نديده بود. آنچه كه ضرار گرفته است شايد قطرهاى از دريا باشد امّا همين
قطره چنان تأثيرى بر روى معاويه كه از سرسختترين دشمنان على (ع) به حساب مىآمد،
مىگذارد كه در پايان اشك از چشمانش سرازير شده و به ضرار مىگويد:
«رحم
اللَّه ابا حسن كان و اللَّه كذلك»؛
خدا رحمت
كند ابوحسن را كه به خدا قسم چنين بوده است.
معاويه
در چنين حالتى از ضرار مىپرسد:
«فكيف
حزنك عليه يا ضرار»؛ ضرار چگونه با غم از دست رفتن على (ع) مىسازى؟