...
همانا ترسناكترين فتنهها از نظر من، فتنه بنىاميه است كه فتنهاى كور و تاريك
است. قلمرو حكومتش همه جا را فراگيرد و آزار و گرفتاريش اختصاص (به پرهيزگاران و
شيعيان) دارد. هركس در اين فتنه بينا باشد، آزار و سختى به او رو آورد و آنكه اهل
بصيرت نباشد از آزار برهد (و در آسايش بسر برد). سوگند به خدا بنىاميه پس از من،
براى شما زمامداران بدى خواهند بود كه همانند شتر پير و بد خوى كه به دست بر زمين
كوبد و به پا لگد اندازد و به دهان گاز بگيرد و از دوشيدن شيرش منع كند ...
ما
خاندان پيامبر (ص) از آن فتنه بدوريم و مردم را بدان فرانمىخوانيم (كسى را
نمىتوانيم آشكارا به دين دعوت كنيم). سپس خداوند آن فتنهها را از شما براندازد
چنانكه پوست را (از تن گوسفند) جدا مىسازد، بدست كسى كه آنان را خوار و ذليل
گرداند و به راهى كه نمىخواهند براند و جام لبالب بلا را به آنها بخوراند، عطايى
جز شمشير به آنان نبخشد و خلعتى جز خوف و ترس بر تن آنها نپوشاند. در آن هنگام است
كه قريش آرزو دارند دنيا را به آنچه كه در آن است بدهند تا براى يك زمان كوتاه، هر
چند به قدر كشتن شترى باشد، مرا ببينند، تا امروز برخى از آنچه را كه از آنها
مىخواهم و به من نمىدهند، در آن روز همه را بپذيرم.
آنچه را
كه امام (ع) خبر داده بود ديرى نگذشت كه به وقوع پيوست. بنىاميّه روى كار آمدند و
اين بزرگترين و سختترين فتنهها بود زيرا آنها حرمت رسول خدا (ص) را هتك كرده، دو
سبط آن بزرگوار، امام حسن و امام حسين (ع) را به شهادت رساندند، خانه خدا را خراب
نموده و هشتاد سال بر روى منابرِ اسلام، نسبت به حضرت على (ع) جسارت كردند و مردم
را به دورى جستن از او وادار ساخته هركس زير بار نمىرفت او را مىكشتند يا از شهر
بيرون كرده و خانهاش را ويران مىساختند. سنّت را بدعت و بدعت را سنّت
مىدانستند. [2]