بر اثر به هم آميختگى دين با سياست، پيامبر و ائمه (ع)
در امور سياسى- اجتماعى دخالت مىكردند، به گونهاى كه به لقب «ساسة العباد» يعنى سياستمداران
و ادارهكنندگان بندگان خدا ملقب شدهاند. [2] بخش عظيمى از زندگى ائمه (ع) را امور
سياسى اسلام و مبارزه در راه اصلاح امر سياست و به دست گرفتن منصب خلافت و حكومت كه
حق مسلم آنها بود، تشكيل مىداد. بهترين گواه بر اين موضوع، درگيرى امامان با حكام
طاغوتى و شهادت در اين راه بوده است.
از روشنترين دلائل تفكيكناپذيرى سياست از ديانت در اسلام،
انديشه تشكيل حكومت واحد جهانى اسلام است، كه به دست آخرين حجت خدا، حضرت مهدى (عج)-
در روزگارى كه سراسر گيتى را ظلم، فساد و جنايت فراگيرد و مردم دنيا و ملل مستضعف از
ظلم و نابرابرى دولتهاى استكبارى و ايادىشان به ستوه آيند- تحقق خواهد پذيرفت.
آنگاه حاكميت بر زمين و زمينيان از آنِ صالحان و مستضعفان
خواهد بود. [3]
اسلام دين حكومت است
از آنچه كه درباره آميختگى سياست با ديانت در اسلام گفته
شد، تا حدودى روشن گشت كه اسلام دين حكومت است و بدون تشكيل حكومت دينى، اهداف عالى
آن تحقق نخواهد پذيرفت.
وجود حكومت از جمله نيازهاى ابتدايى و ارتكازى بشر است
و آيينى كه شالودهاش بر فطرت و عقل است، نمىتواند نسبت به يكى از اولىترين و ضرورىترين
نيازهاى جامعه انسانى يعنى حكومت، بىاعتنا باشد.
چه اين كه اسلام برنامههاى لازم جهت سعادتمند شدن انسان
را آورده است. تحقق اين برنامهها تا دستيابى به سعادت جز با تشكيل حكومت اسلامى و
پياده كردن همه احكام و قوانين فردى و اجتماعى آن ميسر نيست؛ زيرا تشكيل نشدن حكومت
دينى موجب راكد ماندن بخشهاى مهمى از برنامههاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى آن مىشود
و در نتيجه، رسيدن به اهداف عالى آن را ناممكن مىسازد. [4]