responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 113

اگر پنج كلام رسول خدا در حق على را برايت يادآورى كنم مانند مار لبت را به دندان مى گزى. آيا به ياددارى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در سفرى از سفرهايش به قيد قرعه، من و تو را همراه خود برد؟ در بين راه پيامبر صلى الله عليه و آله با على عليه السلام سخن مى گفت و تو خشمگين شدى و بر سر على عليه السلام فرياد كشيدى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله يك روز از نه روز را به من اختصاص داده و تو آن حضرت را به خود مشغول نموده اى! رسول خدا صلى الله عليه و آله به تو جواب داد: آيا او را دشمن مى دارى؟ كسى از خانواده من و امت من او را دشمن نمى‌دارد مگر اين كه از ايمان بيرون رفته باشد.

عايشه اعتراف كرد. ام سلمه ادامه داد:

آيا به خاطر دارى كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله به من و تو گفت: «اى كاش مى دانستم كداميك از شما صاحب شتر پشت برآمده است و سگ‌هاى «حَوْأَب» [1] بر او پارس مى كنند؟» من عرض كردم: اى پيامبر، به خدا پناه مى برم از اين كه من باشم. حضرت فرمود: به خدا سوگند يكى از شما خواهد بود، و ادامه داد: اى حُميرا! (لقب عايشه) از خدا بترس كه مبادا تو باشى! عايشه سخن او را تاييد كرد و سپس ام سلمه ادامه داد:

آيا به خاطر دارى كه روزى براى رسول خدا بذله گويى مى‌كرديم. در آن حال پيامبر صلى الله عليه و آله كنار تو نشست و فرمود: اى حميرا! تو گمان مى كنى من تو را نمى‌شناسم؟ امتِ من به واسطه فتنه تو، روز تلخ و خونينى خواهد داشت.

آيا به ياددارى كه روزى ما با پيامبر، نشسته بوديم و پدرت با دوستش آمدند


[1] - ناحيه‌اى است در راه بصره به حجاز كه داراى آب بوده است و عايشه و همراهانش هنگام رفتن‌به بصره براى راه انداختن جنگ جمل از آنجاعبور كردند و سگهاى آنجا بر عايشه پارس كردند و شتر او را رم دادند و پيامبر قبل از اين واقعه از آن خبر داد و عايشه را از آن نهى كرد

نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 113
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست