نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 129
پدرم ربطى به من ندارد.
پس از آن، پيامبر فرمود: تو در انتخاب آزاد هستى. اگر
اسلام رااختيار كنى، پيش من خواهى بود و اگر بر دين يهود، باقى ماندى، شايد تو را آزاد
كنم تا به قومت ملحق شوى.» صفيّه گفت: «اى رسول خدا! دل من به اسلام گرويده و آن هنگام
كه به طرف اقامتگاه شما مى آمدم، قبل از اين كه مرا به اسلام دعوت كنى- شما را تصديق
كردهام. من چه حاجت به يهوديّت دارم؟ در حالى كه در بين آنها نه پدرى دارم و نه برادرى.
مرا در انتخاب كفر و اسلام آزاد گذاشتى، پس آگاه باش كه خدا و رسولش نزد من از آزادى
و برگشت، محبوبترند. [1]
با اسلام آوردن صفيّه و پناه آوردن او به پيامبر و بريدن
از خويشاوندان يهودىاش، حضرت او را به عقد خود درآورد و به همسرى پذيرفت.
بعضى از مسلمانان كه نسبت به سلامتى رسول خدا صلى الله
عليه و آله توجّه خاصّى داشتند، از صفيّه بر آن حضرت ترسيدند، از اين رو ابوايّوب انصارى،
شب هنگام نزديك چادر پيامبر نگهبانى مى داد، تا در موقع بروز خطر، از جان رسول خدا
صلى الله عليه و آله حفاظت كند. همين كه صبح شد، پيامبر صلى الله عليه و آله از خواب
برخاست، تكبير گفت و مشاهده كرد كه ابوايّوب با شمشير، جلوى در خيمه ايستاده است. علّت
را پرسيد؟ ابوايّوب گفت:
اى رسول خدا! چون صفيّه زنى تازه مسلمان بود و پدر، برادر
و همسرش در جنگ به وسيله سپاه اسلام، كشته شده بودند، از او نسبت به شما ايمن نبودم.