نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 146
وقتى نامه عايشه به حفصه رسيد، خوشحال شد و بچه هاى تَيْم
و عَدِىّ را فراخواند تا شادى و پايكوبى كنند و به كنيزكانش دف داد تا بزنند و بگويند:
خبر تازه چيست؟ خبر تازه چيست؟ على چون شتر سرخ موى محاصره
شده و در ذى قار است. اگر جلو رود دشنه به گلويش مى زنند و اگر عقب رود پاهايش را قطع
مى كنند.
وقتى اين خبر به ام سلمه رسيد، به شدت ناراحت شد و تصميم
گرفت در مجلسشان حاضر شده و آنها را از اين كار نهى كند. در اين حال، ام كلثوم، دختر
امام على عليه السلام از ام سلمه خواست كه اين مأموريت را به او واگذارد. سپس امّ كلثوم
بهطور ناشناس در مجلس حفصه حاضر شد و نقاب از چهره برگرفت و گفت:
اگر اكنون تو و خواهرت (عايشه) بر عليه امير مؤمنان على
عليه السلام توطئه مى كنيد، درگذشته نيز نسبت به برادرش رسول خدا ستيزه كرديد و خداوند
درباره شما آن آيات (سوره تحريم) را نازل فرمود و خدا در برابر اين ستيزه شما نيز حضرت
على عليه السلام را يارى مى كند. حفصه پشيمان شد و اظهار داشت اين زنان و كودكان از
نادانى و سفلگى چنين مى كنند. [1]»
حفصه در ماه شعبان سال 45 هجرى و در زمان خلافت معاويه،
چشم از جهان فروبست و مروان، فرماندار مدينه بر جنازهاش نماز خواند و در بقيع دفن
شد. [2]
[1] - الجمل، ص 149؛ نبرد جمل ص 168-169، با اندك تغيير