روز بعد از احد، وقتى منادى پيامبر، مجاهدان را براى شركت
در «حمراءالاسد» فراخواند، نسيبه زخم خود را محكم بست تا بتواند در حمراءالاسد شركت
كند؛ اما مانع ريزش خون نشد، بدين جهت نتوانست در آن جنگ شركت كند. وقتى پيامبر از
حمراءالاسد برگشت، قبل از اينكه به خانه برود، «عبدالله بن كعب مازنى» رابه ملاقات
نسيبه فرستاد تا پيامبر را از سلامتى او مطلع گرداند. عبدالله، خبر سلامتى نسيبه را
آورد.
وقتى كه شايعه قتل عثمان منتشر شد، رسول خدا بر روى اثاثيه
مانشست و فرمود: من از طرف خدا، مأمور به بيعت گرفتن هستم. پس از آن، مردم، دسته دسته
آمدندو بر روى فرش و اثاثيه ما، با پيامبر بيعت كردند، و من كاردى به كمر بسته و چوب
بلندى در دست داشتم، و شوهرم نيز، شمشير به كمر بسته بود و مراقب دشمن بوديم. [3]
حبيبفرزند نسيبه، بهدست «مسيلمهكذاب» كشتهشد. وقتىكهخبر
شهادت وى به نسيبه رسيد، باخدا عهد بست كه با مسيلمه بجنگد و او را بكشد يا به دست
او كشته شود. پس در جنگ «يَمامَه» شركت كرد و به همراهى پسرش