نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 271
خبر؟» گفتند: «حال رسول خدا صلى الله عليه و آله، خوب
است.» گفت: «بايد خودم ايشان را ببينم» و چون پيامبر رازنده وسالم يافت، گفت: «بعد
از آنكه شما به سلامت هستيد، هر مصيبتى كه رخ داده باشد، كوچك است.»
د- صفيّه، دختر عبدالمطلب
«صفيه» به هنگام جنگ احد، در قلعه «حسان بن ثابت» بود.
هنگامى كه خبر شكست مسلمانان را شنيد، با حال دگرگون، نيزهاى برداشت و با شتاب به
سوى ميدان احد رفت. سپس بر مردم فرارى برآشفت و گفت:
«نكبت بر شما باد! از كنار رسول خدا گريختيد و او را
تنها گذاشتيد!» [1]
«حمزه سيّد الشّهدا» برادر صفيّه، در احد به شهادت رسيد
صفيّه كه از شهادت او با خبر شد، براى ديدن جسد برادرش، به صحنه جنگ مى رفت. دشمن،
جسد حمزه را به طرز فجيعى، مثله كرده بود. از اين رو پيامبر به زبير فرمود:
مادرت را باز گردان تا برادرش را بدين حال نبيند. زبير
امر رسول خدا را به مادر رساند. صفيّه گفت: «خبر يافتم كه برادرم رامثله كرده اند،
اما چون در راه خداست، راضى و خشنودم و هر آينه براى خدا صبر خواهم كرد.
پيامبر كه اين روحيه را مشاهده فرمود، اجازه دادكه بر
كشته حمزه حاضر شود. صفيّه چون برادر را در آن حالت ديد، براو درود فرستاد وگفت: «انّا لِلّهِ و انّا اليه راجعون» سپس براى او طلب آمرزش
كرد. [2]
صفيّه دو جامه با خود آورده بود، تا حمزه را كفن كند.
مردى از انصار