نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 294
حاضر بود. جناده، روز عاشورا به ميدان رفت و شجاعانه جنگيد
تا به شرف شهادت نايل آمد. پس از شهادت جناده، اين بانوى قهرمان، فرزند خود را مخاطب
قرار داده، گفت:
فرزندم! برخيز و در ركاب فرزند رسول خدا صلى الله عليه
و آله جنگ كن
عمرو بن جناده برخاست و خدمت امام حسين عليه السلام رسيد
و اذن ميدان طلبيد.
آن حضرت فرمود: «پدر اين جوان در ميدان جنگ به شهادت رسيد.
شايد مادرش به شركت او در جنگ راضى نباشد.»
عمرو عرض كرد: مولاى من! مادرم مرا به جانبازى امر كرده
است.
امام اجازه داد. عمرو به ميدان رفت و شجاعانه جنگيد تا
به شهادت رسيد. دشمن سر او را جدا كرده، به طرف لشكر امام پرتاب كرد. مادر، با قلبى
مطمئن و دلى آرام و زبانى شاكر، سر را برداشت و گفت: آفرين بر تو اى پسرم و اى سرور
قلبم واى روشنى چشمم! سپس آن را محكم به سوى دشمن پرتاب كرد و عمودخيمه را برداشته،
و به سوى دشمن حمله كرد كه امام او را امر به بازگشت نمود و برايش دعا كرد. [1]
سيد محسن امين در حق اين بانو مى گويد:
اين نهايت كرامت نفس و صداقت در ولايت و محبت به امام
از طرف اين بانو و فرزندش بود. بانويى كه خود شاهد كشته شدن همسرش بوده و پس از آن
فرزند جوانش را با اينكه مى داند سرانجام ميدان رفتن، كشته شدن است، باميل و رغبت
به سوى ميدان روانه مى كند و فرزند نيز بدون ترس و واهمه امر مادر را اطاعت مى كند
و از آن حضرت اذن جنگ مى طلبد.