responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 41

فرستاد و از ايشان دعوت كرد كه در آن جمع حاضر شود. عالم يهودى، علامتى را بر كتف حضرت مشاهده كرد و گفت: به خدا قسم، اين «خاتم نبوّت» است.

خديجه گفت: اگر عموهايش بدانند كه تو بدن او را تفتيش كرده اى، تو را تنبيه خواهند كرد؛ چون آنها از علماى يهود نسبت به جان او بيمناكند.

يهودى گفت: چه كسى قادر است نسبت به او بدى كند؟ به حقِ كليم خدا، او پيامبر آخر الزّمان است. پس خوشا به حال كسى كه اين بزرگوار، همسر او باشد كه چنين زوجه‌اى، همانا به شرف دنيا و آخرت نايل شده است. از همين جا خديجه محبت رسول خدا صلى الله عليه و آله را به دل گرفت. [1]

با گذشت زمان، عشق و علاقه خديجه نسبت به پيامبر زيادتر مى شد؛ چه او هر روز، شاهد كمالات وجودى و صفات نيكوى آن حضرت بود، تا اين‌كه با خبر شد كه ابوطالب قصد دارد حضرت محمد صلى الله عليه و آله را به سفر تجارتى بفرستد، از اين رو زودتر پيشنهاد داد كه رسول خدا با اموال او به تجارت شام برود و دو برابر سودى را كه به ديگران مى‌پردازد، به پيامبر بپردازد. پيامبر نيز پذيرفت و خديجه غلام خود، «مَيْسَرَه» را به خدمت آن حضرت گماشت.

پس از مراجعت از شام، ميسره تمام رويدادهاى عجيب و كرامات پيامبر در طول مسير را كه حاكى از قدر و منزلت آن حضرت بود، براى بانويش تعريف كرد و در آخر، پيام «راهب نصرانى» را به او رساند كه به ميسره گفته بود:


[1] - بحار الانوار، ج 16، ص 20، با دخل و تصرف

نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 41
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست