responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران    جلد : 1  صفحه : 119

خواهيد شد.

معاويه گفت:

«مانند من، هرگز فريب نمى‌خورد. سوگند به خدا، على بن ابيطالب با كسى در نيفتاده مگر اينكه زمين را از خون او سيراب كرده است.» [1]

اين را گفت و چنان واپس نشست كه در انتهاى صفوف لشكر خود قرار گرفت.

اميرالمؤمنين عليه السلام از ديدن اين منظره خنديد و به جايگاه خود بازگشت. [2]

اعتراف سران دشمن‌

برخى از سران لشكر «شام» همچون عمروعاص، عُتْبَه، وَليد، عبداللَّه بن عامر و پسر طلحه شبى نزد معاويه جمع شدند و درباره اميرمؤمنن عليه السلام به گفتگو پرداختند. عتبه گفت: جريان ما با على شگفت‌انگيز است؛ زيرا هيچيك از ما نيست كه مورد ستم او قرار نگرفته باشد. اما نسبت به من، جدم عتبه و برادرم حنظله را كشته و در خون عمويم «شيبه» نيز شركت داشته است. امّا نسبت به تو اى «وليد»! پدرت را به قتل رسانده است.

و تو اى مروان بگونه‌اى ديگر از على ضربه خورده‌اى.

معاويه گفت: «اينها اعترافات شما درباره على است، شما در مقابل او چه كرديد؟»

مروان گفت: «مى‌خواهى چه كار كنيم؟» گفت: امو را با نيزه‌ها قطعه قطعه كنيد. مروان پاسخ داد: «گويا قصد شوخى دارى و مى‌خواهى خودت را از ما آسوده كنى.»

وليد نيز اشعارى سرود كه مضمونش چنين است:

معاويه به ما مى‌گويد آيا كسى نيست كه بر ابوالحسن حمله كند و انتقام كشتگان را از او بگيرد. ولى گويا پسر هند شوخى مى‌كند و يا همچون شخص غريبى است كه على را نمى‌شناسد. آيا مى‌خواهى ما را گرفتار مارى كنى كه در شكم بيابانها جا داشته است كه اگر بگزد راه علاج ندارد. ما در برابر على همچون كفتارى هستيم كه در دشت پهناورى گرفتار شير مهيب و درنده‌اى شده‌


[1] - وَاللّهِ‌ ما بارَزَ ابْنُ‌ ابيطالِبَ‌ رَجُلاً قَطُّ‌ الّا سَقَى الْارضَ‌ مِنْ‌ دَمِه

[2] - وقعه صفين، ص 274 - 275 و 316، شرح اين ابى الحديد، ج5، ص 217. قابل توجه است كه اين بخش از تاريخ، بيان كنندۀ تفاوت روش امام عليه السلام و معاويه، در برخورد با سپاهيانش مى‌باشد. امام عليه السلام بارها در خط‌ مقدّم حاضر شده، حتّى از ياران خود دفاع مى‌كرد، ولى برعكس، معاويه تمام هَمَّش حفظ‌ جان خود بود و در همين جريان فوق به عمروعاص گفت: «تو چقدر نادانى‌؟ آيا من به جنگ على روم در حالى كه قبايل عَكْ‌ و اشْعَريان و جُذام را در كنار خود دارم!؟» (وقعه صفين، ص 275

نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران    جلد : 1  صفحه : 119
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست