نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 120
باشد.
اين عمروعاص بود كه توانست با حيله جانش را نجات دهد در حالى كه دلش از ترس
مىطپيد.»
عمروعاص
از اشعار وليد به خشم آمد و در پاسخ او گفت:
«وليد
فرياد مهيب و ترسناك على را به ياد من آورد، حال آنكه هرگاه «قريش» دلاوريهاى او
را در جنگها به ياد مىآورد دلهاى قوى از ترس او پرواز مىكند. معاويه و وليد از
روبهرو شدن با او وحشت دارند در عين حال مرا سرزنش مىكنند. تو اى وليد اگر راست
مىگويى و سوار دليرى هستى، با على عليه السلام روبرو شود. سوگند به خدا اگر صداى
على را بشنوى، قلبت از جا كنده مىشود و رگهايت باد مىكند و زنها برايت عزادارى
مىكنند.» [1]
شدّت نبرد
روز نهم،
در حالى كه پرچم در دست هاشم مِرْقال بود، جنگ ميان طايفه «مَذْحِجْ» از سپاه
اسلام و طوايف «عَكّ»، «لَخْم» و «اشعريّون» از سپاه شام به شدت خود رسيد.
اميرالمؤمنين
عليه السلام با شمشير بيش از پانصد نفر از بزرگان و دلاوران عرب را كشت؛ چندان كه
شمشيرش كج شد.
راوى
گويد: ما شمشير را مىگرفتيم و راست مىكرديم سپس آن حضرت از دست ما مىگرفت و در
صف دشمن فرو مىرفت. به خدا سوگند هيچ شجاعى نسبت به دشمن سختتر از او نبود. [2]
در اين
روز، دو لشكر سخت به جان هم افتادند. نخست با تير و سنگ، سپس با نيزهها
مىجنگيدند. و چون نيزهها شكست، با شمشيرها و گرزهاى آهنين بر يكديگر تاختند؛
بگونهاى كه صدايى جز چكاچك سلاحها به گوش نمىرسيد. صداى هولناكى كه از بانگ
صاعقهها و بهم خوردن كوهها رعبآورتر بود. خورشيد در اثر شدّت گرد و غبار به زوال
گراييد و پرچمها و بيرقها گم شد. اشتر ميان ميمنه و ميسره سپاه در حركت بود و به
هر قبيله و لشكرى كه مىرسيد به ادامه نبرد تشويق مىكرد.