نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 135
سرزنش متمرّدان
(براى
مطالعه
مالك پس
از بازگشت، به كسانى كه اطراف اميرمؤمنان عليه السلام را احاطه كرده بودند پرخاش
كرد و گفت: «اى ذلّت پذيران سست عنصر! آيا وقتى كه دشمن، شما را غالب و پيروز
مىبيند، دعوت به حكميت قرآن مىكند؟ سوگند به خدا آنان اوامر الهى در قرآن و سنّت
پيامبر صلى الله عليه و آله را زير پا گذاردهاند. بنابراين دعوتشان را نپذيريد.
به من به اندازه يك رفت و برگشت مهلت دهيد. پيروزى را به دست آمده مىبينم.»
گفتند: نمىشود. گفت: «لااقل به اندازه تاختن يك اسب به من فرصت دهيد.» گفتند: «در
اين صورت در گناه تو شريك خواهيم بود». گفت: «شما از خودتان سخن بگوييد كه
نخبگانتان كشته و سفلگانتان بازماندهاند. چه هنگام بر حقّ بودهايد، آيا وقتى كه
شاميان را مىكشتيد يا اكنون كه دست از قتال كشيدهايد؟ در صورت دوّم بايد بپذيريد
كه كشتگانتان- كه نمىتوانيد منكر فضلشان شويد و بهتر از شما بودند- در آتش
هستند».
آنان كه
هيچ پاسخى در برابر منطق مالك اشتر نداشتند گفتند:
«دست از
سر ما بردار. ما در راه خدا با آنان جنگيديم و در راه خدا هم دست كشيديم. ما از تو
اطاعت نمىكنيم. از ما دور شو »
«مالك»
از اميرمؤمنان عليه السلام خواست جنگ با شاميان را بر متمرّدان تحميل كند. ليكن
آنان فرياد زدند كه على، اميرالمؤمنين عليه السلام حكميّت را پذيرفته و به حكم
قرآن خرسند شده است و جز اين اجازه ندارد. اشتر گفت: «اگر اميرمؤمنان عليه السلام
حكميّت را پذيرفته است من نيز بدان خشنود هستم».
امام
عليه السلام كه ديد متمردان در حضور آن حضرت به وى دروغ بستند، بى آنكه سخنى بگويد
ابتدا نگاهش را به زمين دوخت؛ [1] وى پس از اينكه همه ساكت شدند بپاخاست و فرمود:
«شما با
من هماهنگ بوديد و مىجنگيديد تا زمانى كه جنگ ناتوانتان كرد.
سوگند به
خدا ناتوانى جنگ شما را گرفت و رهاتان كرد؛ ولى دشمن را همچنان اسير خود ساخته
است. خصم بيش از شما دچار صدمه و زيان گشته
[1] -وقعه
صفين، ص 491، كامل ابن اثير، ج3، ص
317؛ تاريخ طبرى، ج5، ص 50
نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 135