نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 147
با
استناد به آيهاى از قرآن [1] و حكم عقل، مشروعيّت «حَكَمِيَّت» را ثابت كرد؛ ولى
آنان در پاسخ همان حرفهاى هميشگى خود را تكرار كردند. [2]
به دنبال
ابن عبّاس آن حضرت نيز به سوى آنان رفت و در خيمه يزيد بن قيس- كه از قبل شناسايى
شده بود- وارد شد. و پس از اقامه دو ركعت نماز به سوى جمعيّت حركت كرد. ابتدا
پرسيد: رهبر شما كيست؟ گفتند: «ابنُ الْكَوّاء» فرمود: چه چيز شما را عليه ما
برانگيخت؟ گفتند: تعيين حكميّت از ناحيه شما. فرمود: حكميت چيزى بود كه خود شما
پيش آورديد و من سخت مخالف آن بودم. آنان ضمن تأييد سخنان آن حضرت، روش فعلى خود
را چنين توجيه كردند كه كارهاى گذشته ما كفر بوده و ما از آن توبه كردهايم. تو
نيز توبه كن تا بار ديگر با تو بيعت كنيم.
امام
عليه السلام فرمود: «انّى اسْتَغْفِرُاللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ» خوارج كه تصور
كرده بودند حضرت از پذيرش «حكميّت» توبه كرده است همگى با اميرمؤمنان عليه السلام
به كوفه بازگشتند و به حسب ظاهر غائله پايان يافت. [3]
تحريكات منافقين
منافقان
و فرصت طلبان كه اقتدار حكومت و آرامش مملكت را نمىتوانستند تحمّل كنند پس از
بازگشت خوارج، دست به شايعه پراكنى زدند و چنين مطرح كردند كه اميرمؤمنان عليه
السلام از موضوع «حكميّت» پشيمان شده، آن را گمراهى مىداند و در صدد فراهم آوردن
امكانات جنگ است تا به سوى معاويه باز گردد. [4]
شايعات
به گوش معاويه رسيد. فردى را به كوفه فرستاد تا اطلاعات بيشترى كسب كند.
معاويه
هر چند آن حضرت را مىشناخت و مىدانست كه امام عليه السلام هرگز ار مسير قرآن و
اسلام بيرون نخواهد رفت و پيمانى را كه بسته است نقض نمىكند؛ ولى شايد براى اينكه
[1] -آيه مورد
استناد ابن عباس آيه 35 از سوره نساء است: (وَ انْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنَهِما فَابْعَثوُا حَكَماً
مِنْ اهْلِه وَ حَكَماً مِنْاَهْلِها) وجه استدلال بدين گونه بود كه خداوندى كه جريان داورى را
براى اصلاح يك خانواده لازم بداند چطور ممكن است درباره امتى بزرگ، مشروع نداند