سپس به
سوى «نُخَيله» حركت كرد. براى ابن عبّاس «استاندار بصره» نامه نوشت و از وى نيز
يارى خواست. خوارج، پس از آگاهى از اجتماع سپاه اسلام در «نُخَيله» ماندن در
«حَروراء» را خلاف مسائل امنيّتى دانستند و تصميم گرفتند آنجا را ترك كنند. ولى
پيش از ترك آنان، اميرمؤمنان عليه السلام براى اتمام حجّت، طى نامهاى از آنان
دعوت كرد به ديگر سپاهيان ملحق شوند تا به سوى معاويه بروند و با وى جنگ كنند. ولى
آنان پاسخ ردّ دادند. [2]
اميرمؤمنان
عليه السلام چون از بازگشت خوارج به حقّ مأيوس شد صلاح ديد آنان را به حال خود
واگذارد و هدف اصلى خود را تعقيب كند. خطبهاى نيز در «نُخَيْله» خواند و نيروها
را به نبرد با معاويه تشويق كرد و اضافه نمود نامهاى نيز به برادران بصرى شما
نوشتهام، به محض رسيدن آنان به سوى دشمن حركت خواهيم كرد. [3]
نيروهاى
بصرى كه بالغ بر سه هزار و دويست نفر مىشدند رسيدند. مجموع سپاهيان، حدود شصت و
هشت هزار شد. [4] پيش از حركت، برخى زمزمه مىكردند: چه خوب است نخست به جنگ خوارج
برويم و كار آنان را يكسره كنيم پس از آن عازم صِفّين شويم.
ولى
اميرمؤمنان عليه السلام آنان را به اهمّيت و اولويّت جنگ با معاويه متوجّه ساخت و
از آنان خواست موضوع خوارج را فعلًا مسكوت گذارند و نامى از ايشان به ميان
نياورند.
سپاهيان
با شنيدن سخنان امام عليه السلام تصميمگيرى را بر عهده آن حضرت گذاشتند و گفتند:
«ما حزب
و ياران توايم. به سوى هر گروهى كه صلاح مىدانى روانه ساز» [5]