اميرمؤمنان
عليه السلام هر چند عاقبت بازگشت آنان را مىدانست، ولى چون اكثريّت را متمايل به
آن نظر نفاقانگيز ديد، ناچار با آنان همراهى كرد و به «نُخَيْلِه» بازگشت. در
آنجا تأكيد كرد كه سربازان اردوگاه را ترك نكنند و كمتر به ديدن همسران و فرزندان
خود بپردازند و خود را آماده جهاد كنند. ولى سپاهيان بجز عدّهاى معدود بدن توجّه
به توصيّههاى امام عليه السلام پس از چند روز توقّف، به تدريج به خانههاى خويش
بازگشتند و به راحتى و زندگى پرداختند. [2]
دعوت به جهاد
حضرت على
عليه السلام پس از بازگشت به كوفه تلاش مىكرد تا از هر راه ممكن مردم را به جهاد
با معاويه تشويق كند. در يكى از خطابه هايش فرمود:
«اى
مردم! براى حركت به سوى دشمنى كه پيكار با او موجب تقرّب به خداست، آماده شويد؛
گروهى كه در كار حقّ سرگردان، و از كتاب خدا بدور، و كاز دين واماندهاند، و در
كورى و گمراهى فرو رفتهاند. هر چه مىتوانيد از نيرو و اسب بر ضدّشان مهيا كنيد و
به خدا توكّل نماييد.»
جمعيّت
در برابر سخنانش كوچكترين حركت و آمادگىاى از خود نشان ندادند. امام عليه السلام
آنان را چند روزى به حال خود واگذاشت. و در اين فرصت، سران قوم را فرا خواند و
نظرشان را خواست. بعضى تَعَلُّل و تَمارُض [3] كردند. برخى ديگر نارضا بودند، و
عدّه كمى نيز اجابت كردند.
[1] - الامامة
و السياسة، ج1، ص 128، تاريخ طبرى، ج5، ص 89
و كامل ابن اثير، ج3، ص 349. طبرى، گويندۀ اين
سخنان را اشعث معرفى مىكند.