نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 23
* ابوبكر
نخست مهاجران را تعريف كرد، تا عظمت آنان را در ذهن انصار تثبيت نمايد، سپس تا حد
ممكن از انصار نيز تمجيد كرد و خود را به صورت داور منصف و بى طرف نشان داد، در
نتيجه نظر انصار را به سوى خويش جلب كرد.
* برخلاف
ترديدى كه نسبت بع مسأله حلافت در روحيه انصار بود، ابوبكر به طور جزم، خلافت
مهاجران را خواست خداوند بلكه بالاتر، به عنوان قضاى حتمى پروردگار، معرفى كرد و
زمينه هرگونه ترديد را منتفى ساخت.
* وى پس
از اينكه خلافت را حقّ مسلم مهاجران دانست، هر نوع فعالّيت انصار را در اين رابطه
پيمان شكنى با خدا و از بين بردن دين، اعلام كرد
* ابوبكر
در پايان سخنانش مخاطبان را به عمر و ابو عبيده متوجه ساخت طبعاً آنان او را مقدّم
مىداشتند و گويا قبلًا آنان مسأله تعيين شحص خليفه را بين خود حلّ كرده بودند. [1]
عكس العمل انصار
سخنان
حساب شده ابوبكر، سبب شد انصار از موضع قبلى خود تنزل كرده، در برابر مهاجران سر
فرود بياورند، تنها حُبابِ بْنِ مُنْذَرْ (از انصار برخاست و تهديد كرد كه اگر
مهاجران با انصار سازش نكنند ما حكومت مستقلى به وجود خواهيم آورد. ولى عمر
بلافاصله با استفاده از نقطه ضعف كلام او برخاست و گفت:
«هيهات
كه دو شمشير در يك غلاف نمىگنجد، به خدا سوگند عرب راضى نمىشود حكومت به شما
واگذار شود و در حالى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله از شما نيست.» [2]
و
سرانجام پس از كشمكشهاى فراوانى كه بين مهاجران و انصار بر سر كسب قدرت، پديد آمد
و اختلاف و رقابتى كه دو قبيله اوس و خزرج (از انصار با هم پيدا كردند رئيس قبيله
اوْسْ اسَيْدِبْنِ حُضَيْر به سوى مهاجران اظهار تمايل كرد و به دنبال او بَشيرِ
بْنِ سَعْد