نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 26
العمل
امام عليه السلام پس از دفن پيامبر صلى الله عليه و آله بود. حضرت على عليه السلام
و تعداد زيادى از بنى هاشم و ديگران در مسجد نشسته بودند. برخى از كسانى كه ابوبكر
بيعت كرده بودند به دور آن حضرت و بنى هاشم جمع شدند و گفتند:
«طايفه
انصار و كسان ديگر با ابوبكر بيعت كردهاند، شما نيز با او بيعت كنيد و گرنه
درباره شما با شمشير حكم مىكنيم.»
حضرت على
عليه السلام در جواب آنان فرمود:
«من
براى اين بيعت سزوارترم، شما بايد با من بيعت كنيد، شما به موجب قرابت با رسول خدا
صلى الله عليه و آله خلافت را از انصار گرفتيد، آنها هم اين حق را به شما تسليم
كردند، من نيز با شما چنين استدلال مىكنم. من در زمان حيات رسول خدا و نيز هنگام
رحلت او نزديكترين فرد به او بودم من وصى و وزير و حامل علم او هستم من به كتاب
خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله از همه آشناترم، و عواقب امور را بهتر از
همه شما مىدانم و ثبات قدمم از شما بيشتر است، پس بر سر چه چيز نزاع داريد؟!» [1]
عمر گفت:
«تو را رها نمىكنيم مگر اينكه خواه و ناخواه بيعت كنى.» امير مؤمنان عليه السلام
با لحنى قاطع پاسخ وى را داد و فرمود:
«شيرى
بدوش كه قسمتى از آن براى توست. امروز كمربند خلافت را محكم بر او ببند، كه فردا
به تو برگرداند.» [2]
در اين
هنگام، ابو عبيده خطاب به امام عليه السلام گفت:
«اى پسر
عمو! خوياوندى تو با رسول خدا عليه السلام و سابقهات در اسلام و يارى تو آن را و
همچنين علم تو مورد انكار ما نيست، ولكن تو هنوز جوانى و ابوبكر از پير مدان قبيلة
تو مىباشد. او براى برداشتن اين بار بهتر است. اگر خدا عمرت دهد پس از او خلافت
را به تو تسليم خواهند كرد لذا در اين موقع فتنه و آشوب برپامكن. تو خود مىدانى
دلهاى عرب با تو چگونه كينه و
[1] - احتجاج
طبرسى، ج1، ص95 و الامامة و السياسة، ج1، ص18