نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 43
را به
حال خود واگذار تا هر كه را مىخواهند تعيين كنند.» [1]
پس از
فوت عمر و كنارهگيرى هر يك از طلحه [2] و زبير و سعد وقاص به ترتيب به نفع عثمان
و على عليه السلام و عبدالرّحمن، سه نفر باقى ماندند. عبدالرّحمن نيز خود را كنار
زد و رو كرد به حضرت على عليه السلام و گفت: با تو بيعت مىكنم به شرطى كه طبق
كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و روش شيخين عمل كنى. امام عليه
السلام فرمود: من بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبر و اجتهاد خوردم عمل مىكنم.
عبدالرحمن همان سخن را خطاب به عثمان تكرار كرد. وى فورى پذيرفت، آنگاه دست در دست
عثمان گذارد و به او عنوان «اميرمؤمنان» سلام داد. [3]
نظر امام عليه السلام درباره شورى
گر چه
امام عليه السلام در همان آغاز تعيين اعضاى شورى، از نتيجه آن خبر داد و به عباس
فرمود: «عَدَلَتْ عَنّا» امر خلافت از ما خاندان بيرون رفت. گفت: از كجا دانستى؟
فرمود: از اينكه عثمان را در كنار من قرار دادند. [4]
ولى پس
از اعلام نتيجه نيز نظر خود را چنين اعلام فرمود:
«عمر پس
از مرگ خلافت را در گروهى قرار داد كه تصوّر مىكرد من نيز يكى از آنانم، وا اسفا
از شورى؟ چه وقت حقانيّت من مورد شك بود آنگاه كه با اوّلى بودم، تا اينكه در
رديف اين گونه افراد قرار گيرم؟ ولى آنان مانند پرنده، گاهى روى زمين راه رفتند و
گاهى پرواز كردند. من نيز (ناچار در فراز و نشيب با آنان هماهنگى نمودم. يكى از
اعضا، (عَبْدالرَّحمن براى كينه توزى (با من، عثمان تمايل پيدا كرد، و ديگرى (سعد
وقاص نيز از جهت دامادى و چيزى كه نام بردنش قبيح است، (به عثمان متمايل گرديد » [5]