نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 81
ضعف و
شكستى در خود احساس نمىكرد.
اميرمؤمنان
عليه السلام، به مالك اشتر فرمان داد بر ميسره دشمن حمله كند. با يورش مالك به
جناح چپ، صفهاى لشكر درهم شكست و سپاهيان پا به فرار گذاردند.
باقى
مانده لشكر، همچنان از «شتر» و «شترسوار» دفاع مىكردند. به طور طبيعى حملات
سربازان اميرمؤمنان عليه السلام نيز به اين نقطه متمركز گرديد. و يك جنگ شديد و
خونين در اطراف «جمل» درگرفت. [1]
سرها بود
كه از بدنها جدا مىشد، دستهاى بريده بودكه در هوا پرتاب مىگشت و شكمها بودكه
دريده مىشد با اين حال، سپاهيان عايشه همچون سدّ آهنينى «جمل» را در ميان گرفته
به سختى از آن دفاع مىكردند.
اميرمؤمنان
عليه السلام ديد تا «شتر» برپاست جنگ نمىخوابد؛ از اينرو خطاب به لشكر خود فرمود:
شتر را پى كنيد كه با پى شدن شتر دشمن متفرّق مىشود [2] با فرمان امام عليه
السلام شمشيرها بالا رفت و تيرها از هر سو به سوى «جمل» سرازير شد بگونهاى كه
چوبههاى تير بر تمام اعضاى شتر فرو نشست.
كسانى كه
افسار شتر را در دست داشتند و در حقيقت پرچمداران سپاه به حساب مىآمدند يكى از
ديگرى از پاى در مىآمدند. اولين آنان «كَعْبِ بْنِ سُور» قاضى معروف بصره بود كه
قرآنى به گردن آويخته بود، در يك دستش عصا و در دست ديگرش افسار شتر را داشت. پس
از او قريش پيشدستى كردند و افسار را به دست گرفتند و تا هفتاد نفر يكايك در اين
راه جان دادند. پس از قريش به ترتيب، «بَنى ناجِيَه»، «بَنى ضَبّه» و «ازُدْ»
افسار را در دست گرفتند و همگى به قتل دسيدند. و خلاصه به قول ابن زبير، هر كس
افسار را به دست مىگرفت بلافاصله كشته مىشد. [3]
اميرمؤمنان
عليه السلام، به همراه گروهى از ياران نَخَعىّ و هَمّدانى حمله را بر نقطه مركزى
شدّت بخشيد و دشمن را متفرّق ساخت و به «بُجَيْرِ» نخعى فرمود: اينك شتر را دسترس