نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 96
مشكلات و
كشمكشهاى داخلى روبه رو كند؛ چون در صورت كسب موفقيت به دو پيروزى مهمّ دست مىيافت:
نخست جلب حمايت شخصيّتهاى سرشناس و ديگر ضربه زدن به حكومت مركزى.
ولى وى
در اجراى اين سياست- همانگونه كه عمروعاص پيش بينى كرده بود- موفقيّتى به دست
نياورد؛ چون هر يك از كسانى كه وى براى آنان نامه نوشته بود با بيانى مستدّل و
منطقى پاسخ رد به درخواست او دادند. [1]
اعزام نماينده
اميرمؤمنان
عليه السلام پيش از آنكه كار به جنگ برسد، از هر نيرويى براى بيدار كردن مردم شام
و بازداشتن معاويه از تمرّد و سركشى بهره جست از جمله: «خُفافِ بْنِ عَبْدُاللَّه»
را كه داراى طبع شعر و زبان گويايى بود، نزد معاويه فرستاد. او پس از ورود به شام
پسر عموى خود «حابِسِ بْنِ سَعْد» رئيس طايفه طَىّ را نيز با خود همراه كرد و دو
نفرى نزد معاويه رفتند و مشروح جريان قتل عثمان را براى او بازگو كردند. پس از آن،
ماجراى روى آوردن مردم براى بيعت با اميرمؤمنان عليه السلام و حركت آن حضرت به سوى
بصره و كوفه را شرح گفت و اضافه كرد: بصره هم اكنون در كف با كفايت اوست و در كوفه
تمام طبقات حتى بچّهها و پيرزنان و نوعروسان با حالت شادى و اشتياق به سويش
شتافتند. و من در وقتى از او جدا شدم كه هدفى جز شام نداشت. [2]
معاويه
با شنيدن اين كلمات دچار حالت ترس و وحشت شد و در نظر اطرافيان شكست خورد، ناچار
به «حابس» گفت: من گمان مىكنم اين مرد جاسوس على است. او را از خودت دور كن!
مبادا اهل شام را فاسد كند. [3]
مشورت با مهاجران و انصار
با قطعى
شدن طغيان و عدم بازگشت معاويه امام عليه السلام ناچار مصمّم شد به مقابله وى
[1] - براى
آگاهى از پاسخهاى آنان به كتاب وقعه صفين صفحات 63، 71،
72، 75 و 76 مراجعه شود.