نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 102
وليد لرزيد و موهاى بدنش راست شد. آنگاه به پا خاست و
بدون آنكه پيش قريش رود به خانه رفت. سران قريش از اين رفتار به شك افتاده به «ابوجهل»
گفتند: عمويت دين محمّد را پذيرفته است.
روز بعد، ابوجهل نزد وليد رفت و گفت: اى عمو! ما را خوار
و رسوا ساختى! وليد پرسيد: چرا اى پسر برادر؟
ابوجهل: براى آنكه به آيين محمّد گرويدهاى.
وليد: نه، من به آيين او نگرويده و همچنان بر آيين قوم
خود و پدرانم باقى هستم؛ ليكن سخن كوبندهاى از او شنيدم كه بدنها را مىلرزاند.
- آيا آن سخن شعر بود؟
- نه.
- آيا خطابه بود؟
- نه؛ زيرا خطابه كلام منسجم و پيوسته است و سخن او پراكنده
بود كه بعضى از آن با بعض ديگر شباهت ندارد؛ ولى زيبايى و جذّابيّت خاصّى داشت.
- گويا همان خطابه است؟
- نه، خطابه نيست.
- پس چيست؟
- بگذار درباره آن درست فكر كنم.
روز بعد، وليد در جمع سران قريش حضور يافت و نظر خود را
چنين اعلام كرد: