responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 102

وليد لرزيد و موهاى بدنش راست شد. آنگاه به پا خاست و بدون آنكه پيش قريش رود به خانه رفت. سران قريش از اين رفتار به شك افتاده به «ابوجهل» گفتند: عمويت دين محمّد را پذيرفته است.

روز بعد، ابوجهل نزد وليد رفت و گفت: اى عمو! ما را خوار و رسوا ساختى! وليد پرسيد: چرا اى پسر برادر؟

ابوجهل: براى آنكه به آيين محمّد گرويده‌اى.

وليد: نه، من به آيين او نگرويده و همچنان بر آيين قوم خود و پدرانم باقى هستم؛ ليكن سخن كوبنده‌اى از او شنيدم كه بدنها را مى‌لرزاند.

- آيا آن سخن شعر بود؟

- نه.

- آيا خطابه بود؟

- نه؛ زيرا خطابه كلام منسجم و پيوسته است و سخن او پراكنده بود كه بعضى از آن با بعض ديگر شباهت ندارد؛ ولى زيبايى و جذّابيّت خاصّى داشت.

- گويا همان خطابه است؟

- نه، خطابه نيست.

- پس چيست؟

- بگذار درباره آن درست فكر كنم.

روز بعد، وليد در جمع سران قريش حضور يافت و نظر خود را چنين اعلام كرد:

بگوييد: كلام محمّد سحر است؛ زيرا قلبها را تسخير مى‌كند. [1]

در برخورد ديگرى كه بين «عُتْبَةِ بن رَبيعَه» يكى از اشراف مكّه و رسول خدا (ص) صورت گرفت «عُتْبَه» به آن حضرت گفت:

«برادرزاده! تو نزد ما از حيث نسب و شرف خانوادگى مقامى بس بلند


[1] . اعلام الورى، طبرسى، ص 51-52

نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 102
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست