responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 103

دارى، ليكن با اين امر عظيمى كه آوردى، وحدت قوم خويش را بر هم زده، خردهاشان را سفاهت خوانده، خدايان و آيينشان را نكوهش كرده، پدران درگذشته ايشان را كافر ناميده‌اى. اكنون پند مرا بشنو، امورى را به تو پيشنهاد مى‌كنم، خوب بنگر، باشد كه قسمتى از آن را بپذيرى.»

پيامبر (ص) فرمود: اى ابو وليد! بگو تا بشنوم. عُتْبه گفت:

«برادرزاده! اگر منظور از آنچه مى‌گويى مال و ثروت است، آنقدر مال به تو مى‌دهيم كه از همه ما ثروتمندتر گردى. و اگر طالب شرافت و سرورى هستى تو را سرور خود مى‌گردانيم؛ به گونه‌اى كه هيچ كارى را بدون اجازه تو انجام ندهيم. و چنانچه در انديشه پادشاهى هستى تو را پادشاه خويش خواهيم كرد.

و اگر- چنانكه پيش مى‌آيد- يكى از پريان بر تو چيره گشته و تو توان دور كردن او از خويشتن را ندارى، طبيبى مى‌آوريم و آنقدر در اين راه خرج مى‌كنيم تا درمان شوى.»

رسول خدا (ص): اى ابو وليد! سخنانت به پايان رسيد؟

عتبه: آرى.

پيامبر: اكنون تو بشنو. سپس آياتى از سوره «فُصِّلَت» را بر وى خواند. عُتْبه روى دستهاى خود تكيه داده بود و با شيفتگى آيات الهى را گوش مى‌داد.

رسول خدا (ص) چون به آيه سجده رسيد سجده كرد؛ سپس رو كرد به عُتْبَه و فرمود:

اى ابو وليد! آنچه مى‌بايست بشنوى شنيدى، اينك تو و اين آيات.

عتبه برخساست و نزد قريش رفت. سران قريش با مشاهده «عتبه» به يكديگر گفتند:

سوگند به خدا، عتبه با چهره‌اى غير از آنچه رفته بود بازگشت. سپس از وى پرسيدند: اى ابو وليد! چه خبر؟ گفت:

«سوگند به خدا، گفتارى شنيدم كه هرگز مانند آن را نشنيده بودم. به خدا قسم، سخن او نه شعر است، نه سحر و نه كهانت. اى گروه قريش! از من بشنويد و اين مرد را به حال خود رها كرده از او كناره‌گيرى نماييد. سوگند

نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 103
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست